اراب
نویسه گردانی:
ʼRʼB
اراب . [ ] (اِخ ) (کمینه ) شهری است در کوهستان یهودا (صحیفه ٔ یوشع 15:52) و بسا میشود که وطن ارابی بوده در طرف شرقی حبرون در خرابه ٔ عرابیه محل قدیمی هست که آثار دیوارهای کهنه و حوض ها و خرابه های کهن دیده شده که بگمان کاندر همان ارابی میباشد که در کتاب مقدس مذکور است . (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اراب . [ اِ ] ۞ (اِخ ) از آبهای بادیه است . و یوم اراب از ایام عربست که در آن هذیل بن هبیرة الاکبر التغلبی با بنی ریاح بن یربوع حرب کرد...
ارعب . [ اَ ع َ ] (اِخ ) موضعی است در قول شاعر:اَتعرِف ُ اطلالاً بمیسرة اللّوی الی اَرعَب قد حالفتک بها الصّبافأهلاً و سهلاً بالتی حَل ّ حُبﱡه...
عراب . [ ع َ ] (ع اِ) بار درختی است که از پوست آن رسن سازند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حمل الحزم و هو شجر یفتل من لحائه الحبال ....
عراب . [ ع َرْ را ] (ع ص ) سازنده ٔ غلاف پستان گوسفند. (منتهی الارب ). || نزد نصاری کفیل مورد اعتماد را گویند. و کفیله را عرابه گویند. (از ا...
عراب . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) اسب تازی گرامی نژاد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و همچنین است در شتر. || نوع خوب از گاو. (از اقرب الموارد)...
آراب . (ع اِ) ج ِ اِرْب . اعضاء.- آراب سبعه ؛ مساجد سبعه است که گاه سجود بر زمین آید.|| آبله ها که بر اعضاء ظاهر شود. || پاره های گوشت .
ارآب . [ اِرْ ] (ع مص ) ارآب صدع ؛ پیوند کردن شکاف را. (منتهی الارب ).
ارآب . [ اَرْ ] (ع اِ) ج ِ اِرب ، بمعنی زیرکی و مکر و زشتی و شر و بدی و عقل و دین و شرم زن و حاجت و عضو: السجود علی سبعة ارآب ؛ یعنی سجده ...