اربی
نویسه گردانی:
ʼRBY
اربی . [ اَ با ] (ع ن تف ) زیادتر. زیاده . افزون : و لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثاً تتخذون ایمانکم دَخلاً بینکم ان تکون امةٌ هی اربی من امة انما یبلوکم اﷲ به و لیبینن لکم یوم القیمة ماکنتم فیه تختلفون . (قرآن 92/16)؛ و نباشید مانند آنکه گسیخت رشته ٔ خود را از پس توانائی ، میگیرید سوگندهای خودتان را بخیانت میان شما که باشد گروهی که آن گروه افزون از گروهی ، جز این نیست می آزماید شما را خدا به آن و تا روشن کند برای شما روز رستخیز آنچه را بودید در آن اختلاف میکردید. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 285).
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
اربی . [ اُ رَ با ] (ع اِ) سختی . سختی زمانه . || بلا. داهیه . (مهذب الاسماء).
اربی . [ اُ ] (اِخ ) ۞ شهریست تجاری در فرانسه از اعمال رَن علیا، از ناحیه ٔ ریبوویلّه ، دارای 3976 تن سکنه .
عربی . [ ع َ رَ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عرب . از عرب . عرب عربی ، ای بین العروبة و العروبیة. (منتهی الارب ). کسی که نسبت صحیح دارد درعرب...
عربی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) نبی عربی . محمد رسول اﷲ (ص ) و فی الحدیث «لاتنقشوا فی خواتیمکم عربیا» یعنی در نگین خود نقش لفظ محمد رسول اﷲ کنده نکنی...
عربی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابراهیم بن عربی کوفی . راوی است واعمش از وی روایت کند. (اللباب فی تهذیب الانساب ).
عربی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابوحامد عربی بن یوسف بن محمد احمدی . فاضل و از مردم فاس مراکش بود. او راست : عقدالدرر، شرح نخبةالفکر، الطرفة. (از الاع...
عربی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابوسلمة الزبیربن عربی البصری . وی از ابن عمر روایت دارد و حمادبن زید و معمر ازو روایت کنند. (اللباب فی تهذیب الانسا...
عربی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن علی بن محمدالعربی . از مردم سمنان و شیخ صوفیه بود. از ابوالقاسم قشیری سماع حدیث کرد و به سال 528 ت...
عربی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) الدرقاوی . ابوعبداﷲ محمدالعربی احمدالحسینی نزیل قبیله ٔ از والیه . متوفی به سال 1329 هَ . ق . از دانشمندان است . (معجم...
عربی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) حسین بن عربی بصری راوی است . (از لباب الانساب ).