ارک
نویسه گردانی:
ʼRK
ارک . [ اَ ] (ع مص ) ستیزه کردن مرد. (منتهی الأرب ). || ساکن شدن ورم زخم و نزدیک بهی رسیدن . (آنندراج ). نزدیک به بهی رسیدن و خوابیدن ورم ریش یا خستگی : ارک الجرح . (منتهی الأرب ). || اقامت کردن در جایی . مقیم بودن بجائی . || درنگ کردن در کار: ارک فی الأمر. (منتهی الأرب ). || گذاشتن شتران را در اراک . (آنندراج ). گذاشتن اشتران بخوردن اراک . || لازم گردانیدن کار بر کسی . کاری را بگردن کسی گذاشتن : ارک الامر فی عنقه ؛ لازم گردانید کار را بر وی . (منتهی الأرب ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ارک . [ اُ رُ ] (اِخ ) کوهی است . || و گفته اند نام مدینه ٔ سلمی که یکی از دو کوه طَیی ٔاست . || و گفته اند کوهی است غَطفان را و یوم ذی ا...
ارک . [ اَ ] (اِخ ) نام ولایتی است حوالی الاّن . (رشیدی ) : ستیزنده روسی ز الاّن و ارک .نظامی .
ارک . [ ] (اِخ ) شهری خرد است به تغزغز بنزدیکی رود خولندغون و اندر وی میوه های بسیار است مگر انگور و او را هفت ده است و گویند از ارک و ن...
ارک . [ اَ رَ / اُ رَ ] (اِخ ) شهرکی است در جانب بری حلب قرب تدمر و آن دارای نخل و زیتونست و خالدبن الولید بهنگام سفر از عراق به شام آن...
ارک . [ اَ رَ ] (اِخ ) (مستدیم ) (سفر پیدایش 10:10) اور ۞ . اوروک ۞ . اِرخ ۞ . شهری در کلدیه که نمرود آنرا بر دجله بنا کرد و یونانیان و روم...
عارک . [ رِ ] (ع ص ) شتر که از خراش آرنج بازویش بریده باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || زن حائض . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء...
عرک . [ ع َ ] (ع مص ) گذاشتن شتررا در گیاه ترش تا بچرد از آن بقدر حاجت و خواهش . (از منتهی الارب ). عرک الابل فی الحمض ؛ شتران را در میان گی...
عرک . [ ع َ ] (ع اِ) پلیدی ددگان . (منتهی الارب ). پلیدی سباع و ددگان . (ناظم الاطباء). خُرء و پلیدی سباع . (از اقرب الموارد).
عرک . [ ع َ رَ ] (ع مص ) نیک اندازنده ٔ همسران گردیدن . (از منتهی الارب ). نیک افگندن همسران خود را در جنگ . (ناظم الاطباء). || سخت افکنده ...
عرک . [ ع َ رَ ] (ع اِمص ) اسم مصدر است عَرک را. (منتهی الارب ). رها کردگی شتران را در شورگیاه . (ناظم الاطباء). اسم است از مصدر عَرک . (از ...