اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارمک

نویسه گردانی: ʼRMK
ارمک . [ اُ م َ ] (ترکی ، اِ) پشمینه ای باشد پوشیدنی . (برهان ).پشمینه ای است ستبر. جامه ٔ پشمینه . صوف :
بملک رخت سقرلاط پادشاه آمد
امیرارمک و صوف مربعش دستور.

نظام قاری .


تا بهر عید نوروز هر نوع جامه دوزند
اطلس بران دانا، ارمک بران کامل .

نظام قاری .


آدمی راباید ارمک بر بدن
ورنه جل بر پشت خود دارد حمار.

نظام قاری .


امیران ارمک ، سلاطین اطلس
گزیده ز سنجاب و ابلق مراکب .

نظام قاری .


ارمک و قطنی و عین البقر و رومی باف
مله ٔ میلک و لالائی بی حد و شمار.

نظام قاری .


|| امروز جامه ای است پنبه ای برنگ خاکستری . || گونه ای از ریش بز ۞ .اَلته . رجوع به ریش بز شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ارمک . [ اَ م َ ] (ع ص ) جمل ارمک ؛ شتر خاکستری رنگ . اشتر سرخ که بسیاهی زند. (مهذب الاسماء). اشتر تیره . شتری که برنگ رُمکه باشد. (منتهی ال...
ارمک . [ اَ م ُ ] (اِخ ) جزیره ای است بدریای یمن . (منتهی الأرب ).
ارمک . [ ] (اِخ ) (ده ...) موضعی است در جنوب لارستان مجاور ساحل خلیج فارس . دهی است بچهارفرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق چارک .
ارمک کلا. [ اَ م َک ْ ک َ ] (اِخ ) موضعی به هرهزپی از اعمال آمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 113 بخش انگلیسی ).
ارمک اله رودبار. [ اَ م َ ک َ اَ ل َ ] (اِخ ) موضعی بمشهد گنجوروز از محال بارفروش . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 118 بخش انگلیسی ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.