ارمک . [ اَ م َ ] (ع ص ) جمل ارمک ؛ شتر خاکستری رنگ . اشتر سرخ که بسیاهی زند. (مهذب الاسماء). اشتر تیره . شتری که برنگ رُمکه باشد. (منتهی ال...
ارمک . [ اُ م َ ] (ترکی ، اِ) پشمینه ای باشد پوشیدنی . (برهان ).پشمینه ای است ستبر. جامه ٔ پشمینه . صوف : بملک رخت سقرلاط پادشاه آمدامیرارمک و...
ارمک . [ اَ م ُ ] (اِخ ) جزیره ای است بدریای یمن . (منتهی الأرب ).
ارمک کلا. [ اَ م َک ْ ک َ ] (اِخ ) موضعی به هرهزپی از اعمال آمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 113 بخش انگلیسی ).
ارمک اله رودبار. [ اَ م َ ک َ اَ ل َ ] (اِخ ) موضعی بمشهد گنجوروز از محال بارفروش . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 118 بخش انگلیسی ).
موچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) به لغت اصفهان قثاء بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قثاء بری و موجه شود. || گیاهی خودرو ۞ از تیره ٔ چلیپائیان ۞ است ک...
ازمک (نام علمی: Lepidium draba L. پیش از این: Cardaria draba) یکی از گیاهان است. ازمک دارای گل های کوچک سفید رنگ است که به صورت خوشه در کنار هم قرار گ...