اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اروح

نویسه گردانی: ʼRWḤ
اروح . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از روح . راحت بخشنده تر. آساینده تر. خوش آیندتر. باروح تر.
- امثال :
اروح من الیأس ؛ بدان مناسبت که گویند: الیأس احدی الراحتین . (مجمع الامثال میدانی ).
|| (ص ) مرد که پایها گشاده گذارد در رفتن . آنکه سرپایش از یکدیگر دور بود و پاشنه نزدیک . (مهذب الاسماء) (زوزنی ). آنکه هر دو پای را گشاده گذارد در رفتن : و کان عمر رضی اﷲ عنه اروح . مؤنث : رَوْحاء. (منتهی الارب ). || محمل اروح ؛ بارگیر فراخ . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عروه ٔ وثقی . [ ع ُرْ وَ / وِ ی ِ وُ قا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصل لغت دسته ٔ کوزه و امثال آن را گویند که محکم باشد و زود از جای خود کن...
عروه الوثقی یعنی دستاویز محکم، دلیل و منطق مستدل و غیر قابل انکار، نام روزنامه ای است که سید جمال الدین اسدآبادی منتشر می کرد
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عروه وعفراء. [ ع ُرْ وَ وُ ع َ ] (اِخ ) عاشق و معشوقه ٔ مثلی . (امثال و حکم دهخدا). عروةبن حزام ضنی و معشوقه ٔ او عفراء، که سرانجام در عشق ا...
ده دم تنگ اروه . [ دِه ْ دَ ت َ اَرْ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در9هزارگزی شمال باختری...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.