اروع
نویسه گردانی:
ʼRWʽ
اروع . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از روع . ترسنده تر. || عجب تر. || (ص ) بشگفت آرنده کسی را از حسن و جمال یا از شجاعت و مانند آن . (منتهی الارب ). آنکه از غایت حسن و کمال خود مردم را بشگفت آرد. آنکه از حسن و یا دلیری خویش ترا بشگفتی دارد. آنکه جمال او مردم را خوش آید. (زوزنی ) (مهذب الاسماء). نیکوروی . خوبرو. مؤنث : رَوْعاء. ج ، ارواع ، روع . (منتهی الارب ). || تیزذهن . (زوزنی ). تیزخاطر. (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اروا. [ اَرْ ] (پهلوی ، اِ) آله . آلوه . عقاب . (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 298).
اروا. [ اَرْ ] (اِخ ) قریه ای از قرای مرو بدوفرسنگی آن . (انساب سمعانی ذیل اروانی ). و در منتهی الارب اروی آمده است .
ارواء. [ اِرْ ] (ع مص ) سیراب کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ترویه . || روان کردن . (غیاث اللغات ). || بروایت شعر داشتن . بر ر...
عرواء. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) سردی تب و فسره ٔ آن در اول لرزه . (منتهی الارب ). سردی تب و لرزی که در اول بروز آن پیدا می شود. (ناظم الاطباء).س...