اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ازور

نویسه گردانی: ʼZWR
ازور. [ اَ وَ ] (اِخ ) کوهی است در افریقا اندر بلاد کزولة، طول آن ده روزه راه است و آن از بحرالمحیط خارج شود و در وی قطعات آهن یافت شود. (نخبة الدهر دمشقی ص 239).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ازور. [ اَ وَ ] (ع اِ) لشکر. || (ص ) مایل . کج . کژ. || آنکه یک جانب سینه ٔ او برآمده و جانب دیگر درآمده باشد. پهن سینه . ج ، زور. (منتهی ...
آزور. [ وَ ] (ص مرکب ) حریص . (دهّار). آزمند. ورنج . صاحب آز. طامع. طمّاع . هلوع . ولوع . مولع : چو داننده مردم شود آزورهمی دانش او نیاید ببر. فر...
آزور. (ص مرکب ) آزوَر : جرعه ٔ جام خود اگر بخورم نکند درد منتم رنجورفرد باش ای حمیت قانعخاک خور ای طبیعت آزور.انوری .دهان تیر چنان باز ماند...
عزور. [ ع َزْ وَ ] (ع ص ) بدخلق و بی غیرت در حق زن خود. (منتهی الارب ). سیی ءالخلق . (اقرب الموارد).
عزور. [ ع َزْ وَ ] (اِخ ) پشته ٔ جحفه که بر آن راه است . (منتهی الارب ). جایگاهی است یا آبی است ، و گویند آن راه و «ثنیه ٔ» اهالی مدینه اس...
عظور. [ ع َ ] (ع ص ) پرشکم از هر شراب که باشد. ج ، عُظُر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
اظؤر. [ اَ ءُ ] (ع اِ) ج ِ ظِئْر. (متن اللغة). اظآر. (متن اللغة) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ظئر و اظآر شود.
عاذور. (ع اِ) بدی و فساد. و منه : لقیت منه عاذوراً؛ أی شراً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خطی است در شتر و اسب . (منتهی الارب ). نشا...
عذور. [ ع َ ذَوْ وَ ] (ع ص ) فاحش و فراخ شکم (خر). || مرد بدخوی سنگدل . || پادشاه سخت و درشت . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.