اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ازه

نویسه گردانی: ʼZH
ازه . [ اُ زِ ] (اِخ ) ۞ یکی از دوازده پیغامبر غیراولی العزم اسرائیل .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عزة. [ ع َزْ زَ ] (اِخ ) دختر ابوسفیان و خواهر معاویه است . (از منتهی الارب ).
عزة. [ ع َزْ زَ ] (اِخ ) دختر حُمَیْل بن حفص بن ایاس حاجبیه ٔ غفاریه ٔ ضمریة. وی زنی ادیب و خوش بیان و از اهالی مدینه بود و در عهد عبدالملک ب...
عزة. [ ع َزْزَ ] (اِخ ) دختر عیاض بن ابی قرصانة. زنی راوی حدیث بود و زیادبن یسار و اهالی فلسطین از او روایت کرده اند. (از اعلام النساء از الا...
عضه . [ ع َض ْه ْ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (از منتهی الارب ). کذب . (از اقرب الموارد). || سخن چینی نمودن . (از منتهی الارب ). نمامی کردن . (از اقرب...
عضه . [ ع َض َه ْ ] (ع مص ) بیمار گردیدن شتران از خوردن عضاه ، و یا چریدن آن را. (از منتهی الارب ): عضه البعیر؛ آن شتر ازچریدن عضاه شکایت ک...
عضه . [ ع َض ِه ْ ] (ع ص ) ۞ مکان عضه ؛ جایی که عضاه فراوان داشته باشد. و رجوع به عضاه شود. || شتر که عضاه چرد. (از اقرب الموارد). شت...
عظة. [ ع َظْ ظَ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر عَظّ را. (از اقرب الموارد). رجوع به عظ شود. || سختی جنگ و شدت آن . (منتهی الارب ). شدت و سختی ...
عظة. [ ع ِ ظَ ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل نرم کننده . (از منتهی الارب ). پند دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). نصیحت کردن و یادآور...
عظة. [ ع ِ ظَ / ع َ ظَ ] (ع اِمص ، اِ) نصیحت و تذکر به عواقب کارها. پند. اندرز. || سخن واعظ.(از اقرب الموارد). ج ، عِظات . (از اقرب الموارد).
عضة. [ ع َض ْ ض َ ] (ع اِ) گزیدگی . (ناظم الاطباء). یک بار گزیدن و گاز گرفتن .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.