گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسار نویسه گردانی: ʼSAR اسار. [ اِ ] (اِخ ) ۞ کرسی واندِه از ناحیه ٔ رش ساحل یُن ، دارای 2842 تن سکنه . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی عسار عسار. [ ع َ ] ۞ (ع اِمص ) درویشی و تنگدستی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مفلسی و درویشی و زهد و تنگدستی . (ناظم الاطباء). || (اِ) ذهب است . (ف... عصار عصار. [ ع َص ْ صا ] (ع ص ) شپلنده ٔ انگور و جز آن . (منتهی الارب ). روغنگر. (غیاث اللغات ). منسوب به عصر که روغن کشی از حبوب را میرساند. (از ال... عصار عصار. [ ع َص ْ صا ] (اِخ ) نام محمدبن عبداﷲبن حسن عصار جرجانی ، مکنی به ابوعبداﷲ است . وی از محدثان و از همراهان احمدبن حنبل در سفرش به ی... عصار عصار. [ ع ِ ] (ع اِ) غبار بسیار. (منتهی الارب ). غبار و گرد شدید. (از اقرب الموارد). || گند. (منتهی الارب ). گند، و تیز بی صدا و بدبو. (ناظم ال... عصار عصار. [ ع ُ ](ع اِ) آنچه به فشاردن برآید مانند آب و مایع و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه خارج شود از آنچه فشرده شود.(از اقرب الموارد). عُصار... آثار آثار. (ع اِ) ج ِ اَثَر و اِثْر. نشانه ها. علامات . چیزها که از کسی بر جای ماند. آسال : ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیرای همچنان چون جان... آصار آصار. (ع اِ) ج ِ اِصْر. اثآر اثآر. [ اِث ْ ث ِ ] (ع مص ) قصاص یافتن . (منتهی الارب ). اثآر اثآر. [ اَ ث ْ ] (ع اِ) ج ِ ثأر. اثأر اثأر. [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) کین کش تر.- امثال :اَثأرُ من قصیر ؛ یعنون قصیربن سعد اللخمی صاحب جذیمة الابرش و هو اول و یقال احدُ من ادرک ثا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود