اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسپر

نویسه گردانی: ʼSPR
اسپر. [ اِ پ َ ] (اِ) سپر. جُنّه . (برهان ). تُرس . مجن ّ. جَوب . فَرْض . مِجْنَب . دَرَق :
بر او گردن ضخم چون ران پیل
کف پای او گرد چون اسپری .

منوچهری .


پیش این فولاد ۞ بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا.

مولوی .


اسپری باشم گَه ِ تیر خدنگ .

مولوی .


- کرگ اسپر ؛ سپر از پوست کرگدن :
بنیزه بگشتند و بشکست پست
کمانها گرفتند هردو بدست
ببارید تیر از کمان سران
بروی اندر آورده کرگ اسپران .

فردوسی .


|| در اصطلاح بنّایان ، دیوار میان دو مجرّدی از بیرون سو ۞ . بدنه ٔ دیوار درسته ای از آجر و غیر آن که زیر طُرّه باشد بر قسمت بیرونی عمارت .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اسپر. [ اِ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ اعمال و حرکات منظم برای تقویت جسم و تربیت روان ، مانند شکار، اسپ سواری ، صید ماهی و غیره . ورزش .
واژه ی پارسی باستان ( که به شکل asper خوانده می شد) برابری می داشته با واژه ی رشک (پارسی) و یا حسد (عربی).
دره اسپر. [ دَرْ رَ اِ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری دورود و کنار راه مالرو...
کرگ اسپر. [ ک َ اِ پ َ ] (اِ مرکب ) سپر از پوست کرگ . این کلمه را ولف در فهرست شاهنامه گُرگ اسپر خوانده و غلط است . (یادداشت مؤلف ) : ببارید ...
شاه اسپر. [ اِ پ َ ] (اِ مرکب ) مرکب از «شاه » و «اسپر» (مخفف اسپرم ) شاه سپرم . ریحان الملک . ضیمران . رجوع به شاه اسپرغم ، شاه سپرغم . شاه اسف...
نمای دو جرز یا پایه ضخیم ایوان ها در دو طرف ایوان را اسپر می گویند.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.