استاد. [ اُ ] (ص ) (معرب آن نیز استاد و استاذ) اوستاد. اُستا. اوستا (مخفف اوستاد) ۞ . ماهر. بامهارت . صاحب مهارت . حاذق . (دهار) (ربنجنی ) : از غ...
استاد. [ اِ ] (فعل ) این فعل در زبان پهلوی مورد استعمال داشته است و در فارسی نادر آمده است : [ ابومسلم ] به حلوان شد، باز خلعتها آوردند، ب...
استاد. [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (از یونانی ستادین ۞ ) نزد یونانیان مقیاس طول به اندازه ٔ 600 گام یونانی . استاد یونانی معادل 185 گز (متر) ب...
استاد. [ اُ ](اِخ ) یکی از نامداران ایران به زمان خسرو پرویز.
استاد. [ اُ ] (اِخ ) ۞ ادرین وان . نقاش به اسلوب و شیوه ٔ هلندی ، مولد وی لوبِک بسال 1610 م . و وفات در آمستردام بسال 1685. وی در پرداختن...
استاد، اِ سْ (بنواژه کوتاه = مصدرمرخم از استادن. ) پایداری. مقاومت. ایستاده گی || ایستادن. || گونهی گذشتهی ساده از بن واژهی استادن.
ثنـا گفـت بـر...
این واژه در اوستایی: ائیویشتی aiviŝti (کسی که به آرزوی والای خود که فراگیری دانش بسیار است رسیده و خواهان آن برای دیگران است)؛ و از دو بخش ساخته شده ا...
استاد ازل. {اُ اَ زَ} آموزگار و معلم ازلی، کنایه از خداوند و پروردگار در افسانه آفرینش. //////////////////////////////////////////////////////////////...