اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استحضار

نویسه گردانی: ʼSTḤḌAR
استحضار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بخود بازآمدن . (منتهی الارب ). || یاد داشتن . || حضوری کس خواستن . (غیاث ). حاضر آمدن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). حاضر کردن خواستن : از حضرت سلطان به استحضار شار مثال رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 345). || دوانیدن . (منتهی الارب ). دوانیدن اسب . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ): استحضرت الفرس ؛ دوانیدم اسب را. || اطلاع . آگاهی .
- استحضار داشتن ؛ اطلاع داشتن . آگاهی داشتن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
به یاد آوردن ، آگاه کردن
لطفاً یک معادل پارسی برای آن پیدا کنید. در اصل به معنی به حضور طلبیدن است ولی در مکاتبات اداری به معنی تقدیم کردن یا حاضر آوردن برای رییس استفاده میشو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.