اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استی

نویسه گردانی: ʼSTY
استی . [ اُ تی ی ] (ع اِ) تار جامه . || جامه ٔ بافته . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
استی . [ اَ / ََ-َس ْ ] (فعل ) -َستی . هستی . قدما گاهی در فعل ناقص «است » ۞ یائی مجهول می افزایند که معنی استمرار یا تمنی یا شرط یا شک و ت...
استی . [ اِ تی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به اِست . (منتهی الارب ).
استی . [ اَ ] (اِخ ) شهری حصین در ولایات سارد (ایطالیا)، و آن کرسی ناحیتی است بهمین نام ، در ملتقای دو نهر تانار و بوربو بمسافت 360 میلی جنو...
استی . [ اُ س ِ ] (ص نسبی ، اِ) ۞ رجوع به اُسِت شود.
استی . [ اُ ] (اِخ ) ۞ بندری در روم قدیم ، نزدیک مصب رود تیبر که اکنون از گل و لای دریا انباشته شده و در آنجا حفریات مهمی کرده اند.
استی ساک . [ اِ ] (اِخ ) ۞ کرسی کانتن اُب ، از ناحیه ٔ تری ، دارای 1794 تن سکنه . راه آهن از آن گذرد و دارای کارخانه های چوب بری و کلاه ساز...
استی لیتس . [ اِلی ت ِ ] (اِخ ) ۞ یکی از تواریخ سریانی منسوب به استی لیتس است که در حدود سال 507 م . تألیف شده و حاکی از وقایع سالهای ...
استی محله . [ اِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) موضعی در انزان کوه هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 123 بخش انگلیسی ).
استی لی کن . [ اِ ک ُ ] (اِخ ) ۞ یکی از رجال دربار تئودُسیوس امپراطور روم . وی اصلاً از قوم واندال بود و با خواهرزاده ٔ امپراطور مزبور ازدواج ...
زبان استی . [ زَ ن ِ اُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ یکی از لهجه های ایرانی است که در ناحیه ٔ اُست قفقاز و شامل سه لهجه ٔ فرعی است . این ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.