اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسحاق

نویسه گردانی: ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ۞ ابن ابراهیم نبی (ع ). پدر او ابراهیم خلیل (ع ) و مادر او ساره (سارا) است و خود از اجداد پطریارخی و هم از اسلاف عیسی مسیح بود. در باب اسحاق مابین روایات مسیحیان و مسلمین خلاف است ، مسیحیان آورده اند تاریخ و توصیف او در سفر پیدایش 21 و 24 الی 28 و 35 و 37 و 29 مذکور است و او برای وقایعی که هنگام تولد وی بوقوع پیوست معروف است و فرزند نبوت و وعده میباشد که هنگام پیری ابراهیم و سارا خداوند بایشان کرامت فرمود. وی در طفولیت سبب تنفر برادر اعیانی خود اسماعیل که از هاجر مصری بود شده و در این خصوص نمونه ٔ تمام فرزندان وعده گردید. (رساله ٔ غلاطیان 4 : 28 و 29). و تا زمان بلوغ در خوف و خشیت خداوند تعلیم یافت و وقتی که خداوند عالم زر خالص ایمان ابراهیم را در بوته ٔ امتحان گذاشت وی نسبت باوامر پدرمهربان خود نهایت اعتماد و اطاعت را اظهار نمود و حضرت خلیل نیز به اب المؤمنین ملقب گردید. در سن چهل سالگی به الجزیره رفت و ربقه خال زاده ٔ خود را بحباله ٔنکاح درآورده غالباً در قسمت جنوبی مملکت کنعان و حوالی آن بسر میبرد و چون ابراهیم سرای فانی را بدرودگفت اسحاق با برادر اعیانی خود اسماعیل همدست شده آن حضرت را بخاک سپردند. و اسحاق را دو پسر بود که درنوشته های مقدسه مذکورند یکی عیصو و دیگری یعقوب نام داشت و ربقه یعقوب را بیش از عیصو دوست داشت ولی محبت اسحاق نسبت به عیصو بیش از یعقوب بود و این مطلب باعث غرس نهال خلاف و حسد در میان این دو برادر گردیده بدان واسطه از یکدیگر مفارقت کردند و چون صد و سی و هفت سال از عمر اسحاق سپری شد پسر خود یعقوب را برکت داده وی را به الجزیره فرستاد و بقولی خود در صدوهشتادسالگی سرای فانی را بدرود گفت و دو پسرش یعقوب و عیصو وی را در ملک مقبره ٔ ابراهیم که به مکفیله معروف بود دفن کردند. و باید دانست که اسحاق در سجیه ٔ طبیعی خود حلیم متواضع، خلیق ، متفکر، متقی و متدین ومخصوصاً مطیع اراده ٔ خدا بود. (قاموس کتاب مقدس ).
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آورده : اسحاق یکی از انبیاء عظام وپسر دوم حضرت ابراهیم علیه السلام است . مادر او ساره در جوانی عقیم بود و بهنگام پیری شوهربشارت داد که بوسیله ٔ الهام چنین معلومم شده که حق تعالی پسری ترا عنایت خواهد فرمود. ساره این مسئله ٔ مخالف عرف و عادت را باور نکرده خندید و از این رو مولود جدید را به یصحق که در عبرانی مقابل یضحک یعنی میخندد میباشد موسوم ساختند.
نظر بروایات مولد اسحاق سنه ٔ 2108یا 2266 و یا 1896 ق . م . است . ساره در این حال بأمر شرکت در میراث ابراهیم متوجه شده تصور میکرد اسماعیل یعنی پسری که از کنیزک آن حضرت بوجود آمده شریک اسحاق در ارث پدر خواهد شد و از این رو حسادت خویش راآشکار کرد. ابراهیم بامر الهی هاجر و اسماعیل را باخود برداشته بحجاز آمد و حضرت اسحاق در فلسطین بماند در نتیجه اسماعیل جدّ اعلای عرب مستعربه و اسحاق جدّ اعلای بنی اسرائیل گردید. در قضیه ٔ مأموریت ابراهیم در قربانی فرزند خویش نیز اختلاف است زیرا در توریة بقربانی بودن اسحاق و در قرآن بقربانی بودن اسماعیل اشاره شده لذا اکثر علمای اسلام بقربانی اسماعیل قائلند و اقلیت بقربانی اسحاق . بعد از وفات ابراهیم اسحاق در بئر سبع متوطن گشت و بعدها در نتیجه ٔ قحط و غلا از آنجا به جرار منتقل شد. بعد از چندی چون بجهت کثرت اموال و مواشی مردم بر وی رشک میبردند مصمم بمراجعت بوطن اولی (بئر سبع) شد. اسحاق با رفقا دختر بتوئیل که منسوب بخاندان ابراهیم بود ازدواج کرد و از این ازدواج دو پسر بنام عیص و یعقوب بوجود آمد. اسحاق خود عیص را بیشتر دوست میداشت لهذا در حق وی از درگاه حق تعالی درخواست میراث نبوت میکرد، اما «رفقا» نسبت به یعقوب علاقه ٔ بسیار داشت و مایل بود که میراث نبوت بوی منتقل شود در نتیجه اسباب چنان فراهم شد که یعقوب وارث پیغمبری گردد و بدین ترتیب اسحاق در اواخر عمر بکوری مبتلا گشت و زن او یعقوب را بنام عیص نزد وی آورد و به این طریق او وارث نبوت شد. نام دیگر یعقوب اسرائیل یعنی عبداﷲ بود و ازین رو اولاد و احفاد اورا بنی اسرائیل گویند. نصارا این کلمه را بشکل ایساق تلفظ کنند: اسحاق پیغامبری از بنی اسرائیل ، روضه اش بشام ، بشهر مسجد ابراهیم است . (حدود العالم ).
وگر آزر بدانستی تصاویرش نگاریدن
نه ابراهیم از آن بدعت بری گشتی نه اسحاقش .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
اسحاق . [ اِ ](اِخ ) ابن حنین بن اسحاق عبادی . مکنی به ابویعقوب . طبیب مشهور (215 - 298 هَ . ق .). او در علم طب یگانه ٔعصر خویش و در نقل و م...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن حیوة. یکی از افراد سپاهیان عمر سعد، و او را مختاربن ابی عبیده ٔ ثقفی بکشت . (حبیب السیر ج 2 جزو2 ص 52).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن الخطاب . کاتب قمامةبن زید. یکی از بلغای زبان عرب . (ابن الندیم ).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن خلف البهرانی ۞ . او راست در صفت شمشیر:ألقی بجانب خصره امضی من الاجل المتاح و کأنما ذرّ الهبا-ءَ علیه انفاس الر...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن خلف شاعر. یکی از رؤسای متکلمین زنادقة (مانویة) بوده که تظاهر بمسلمانی می کرده است . (ابن الندیم ). مرزبانی در ال...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن خُلَیْد. شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب صادق (ع ) شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 114).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن داود. شیخ طوسی در باب ثواب زیارت حضرت حسین (ع ) از کتاب تهذیب آرد: علی بن معلی از وی روایت دارد، و او از ابوعب...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ذقابا، و بقولی زقابا. محدث و متولی قضاء طلیطلة. وفات او بسال 303 هَ . ق . بود. (حلل السندسیة ج 2 ص 31).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن راهویه . رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن مخلد... و ابن راهویه شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن رباط بجلی . نجاشی در ترجمه ٔ حسن بن رباط گوید: حسن از ابوعبداﷲ روایت کند و برادرانش یونس و اسحاق و عبداﷲ میباشند. کش...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.