اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن صالح بن زیاد العقیلی مکنی به ابویعقوب . وی ساکن طرسوس بود و بدانجا در سنه ٔ 240 هَ . ق . درگذشت . ابوعبداﷲبن مخلد ذکر او آورده است . وی از ابن عیینه و شافعی روایت کند و ابن المبارک حدیث او را تخریج نکرده است و احمدبن ابراهیم الدّورفی و ابومسعود واسید از او روایت کنند و بین او و احمدبن حنبل اخوت و صداقت بود. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 215، 216).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم هروی مکنی به ابوموسی . رجوع به ابوموسی اسحاق ... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی اسرائیل .از فقها و محدثین عهد متوکل . رجوع بمناقب الامام احمدبن حنبل تألیف ابن الجوزی چ مصر ص 375 و 386 شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی بکر حنفی مکنی به ابوالمکارم و ملقب به ظهیرالدین . متوفی بسال 710هَ . ق . او راست : فتاوی الولوالجی . (کشف الظن...
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن ابی جعفر فَرّاء کوفی . وی پوست فروش بود.شیخ طوسی او را در کتاب رجال از اصحاب صادق (ع ) شمرده . و ظاهراً امامی باشد....
اسحاق .[ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن ابراهیم بن مخلدبن ابراهیم المروروذی . رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن مخلد شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی طلحة الانصاری . محدث است و ابن قتیبه در عیون الاخبار بوسایطی از او روایت کرده است . (عیون الاخبار ج 2 ص 110)...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی محمد یحیی بن المبارک العدوی الیزیدی . او زاهد و از اهل حدیث بوده است . (ابن الندیم ). و رجوع به یزیدیین شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الورس . محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی هلال . ابن ابوعمرو از صادق (ع ) بتوسط وی روایت کرده است . (کتاب کافی باب زنا از باب نکاح ) (تنقیح المقال ج 1...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد. محدث جوزقی . از مردم جوزق دهی بهرات ، نه ناحیه ای به نیشابور.