اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی . یکی از امرای بنی عباس . اجداد وی از مردم اطراف سمرقند و بجسارت و دلاوری گوی سبقت از همگنان ربوده بودند و او بعلما و دانشمندان علاقه و احترام خاص داشت و مدبر و عادل و رئوف بود و در عهد مأمون و پس از وی در زمان معتصم مدت مدیدی ولایت دمشق داشت و در قضیه ٔ اقرار و اعتراف اجباری بخلق قرآن مأموریت خود را مانند پیشینیان خویش بخشونت بموقع اجرا نمیگذاشت و بر مردم و علما سخت گیریهای ناروا روا نمیداشت و در باب طرد و تبعید علویان از خطه ٔ مصر آنگاه که والی آنجا بود باز شیوه ٔ مرضیه ٔ خود را از دست نداد و با رفق وملایمت آن مهم بانجام رسانید. (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به ابوالجیش اسحاق بن ابراهیم شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع بعیون الاخبار چ قاهره ج 2 ص 130 و ج 4 ص 87 شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع بسیرة عمربن عبدالعزیز ص 155 شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . ابن عمیرة گوید وی فقیه است و بطلیطلة بسال 364 هَ . ق . درگذشته و او جز اسحاق بن ابراهیم بن مسرة است . (الح...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمدبن عبداﷲبن یعیش الهمدانی النابتی معروف بابن النابتی . پدر او قضاء همدان داشت و او نیز بهمدان رفت ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن اسماعیل بن حمادبن زید. ابن عبدربه از او نقل کرده است . (عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 371، 381...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن جوتی . محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن حبیب بن الشهید. ابن قتیبه ٔ دینوری از او نقل کرده است . رجوع به عیون الاخبار چ قاهره سال 1343 هَ . ق...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن الحسین بن مصعب . رجوع بمصعبی و الاعلام زرکلی ج 1 ص 96 شود.
اسحاق . [اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن الخصین . سیاری حکمران سیستان بامر عبداﷲبن طاهر وی را با گروهی بخراسان فرستاد و آنان را بقلعه ٔ هری محبو...