اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی . یکی از امرای بنی عباس . اجداد وی از مردم اطراف سمرقند و بجسارت و دلاوری گوی سبقت از همگنان ربوده بودند و او بعلما و دانشمندان علاقه و احترام خاص داشت و مدبر و عادل و رئوف بود و در عهد مأمون و پس از وی در زمان معتصم مدت مدیدی ولایت دمشق داشت و در قضیه ٔ اقرار و اعتراف اجباری بخلق قرآن مأموریت خود را مانند پیشینیان خویش بخشونت بموقع اجرا نمیگذاشت و بر مردم و علما سخت گیریهای ناروا روا نمیداشت و در باب طرد و تبعید علویان از خطه ٔ مصر آنگاه که والی آنجا بود باز شیوه ٔ مرضیه ٔ خود را از دست نداد و با رفق وملایمت آن مهم بانجام رسانید. (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
اسحاق جلاب . [ اِ ق ِ ج َل ْ لا ] (اِخ ) (جلاّب بمعنی چوبدار یعنی آورنده ٔ گوسفندان برای فروش است ) در جامعالروات وی را از اصحاب حسن عسکری ...
اسحاق افندی . [ اِ اَ ف َ] (اِخ ) ابواسحاق اسماعیل افندی زاده . یکی از علمای مشهور عثمانی که در زمان سلطان محمود اوّل مسند شیخ الاسلامی داشت...
اسحاق افندی . [ اِ اَ ف َ ] (اِخ ) (خواجه ...) یکی از مشهورترین علمای متأخر عثمانی . وی چند زبان شرقی و غربی میدانست و در علوم متنوعه و مخص...
اسحاق افندی . [ اِ اَ ف َ ] (اِخ ) وی در سال 1291 هَ. ق . کتابی بزبان ترکی موسوم به کشف الاسرار و دفع الاشرار منتشر کرد و آن ردّی است بر عق...
اسحاق کسائی . [ اِ ق ِ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به کسائی شود.
صحرای اسحاق . [ ص َ ی ِ اِ ] (اِخ ) از طسوج لنجرود است . (تاریخ قم ص 113).
قطیعه ٔ اسحاق . [ ق َ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) وی اسحاق ازرق شروی مولی محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس است . منصور در بغداد نزدیک کرخ طرف راست سویق...
اسحاق راهویه . [ اِ ق ِ ی َ ] (اِخ ) رجوع به اسحاق بن ابراهیم حضینی شود.
حنین بن اسحاق .[ ح ُ ن َی ْ ن ِ ن ِ اِ ] (اِخ ) مکنی به ابوزید العبادی . یکی مشهورترین اطبای زمان خلفای عباسی است که در زبانهای یونانی و ...
حنین بن اسحاق ، حنین بن اسحاق بن سلیمان ابن ایوب عبادى، ملقب به ابوزید، پزشک و متکلم نسطورى و مهمترین مترجم آثار یونانى به عربى و سریانى در سده سوم. ...