اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یوسف الجرجانی الدیلمانی . از ثقات است و از سفیان بن عیینة و حفص بن عمر العدنی و طارق بن عبدالعزیز المکی سماع داردو عقیل بن یحیی و پسر وی عبداﷲ از او روایت کنند. وفات وی بسال 245 هَ . ق . است . ابونعیم بوسایطی از او و او بوسایطی از رسول (ص ) روایت کند که فرمود: من خالف دین اﷲ من المسلمین فاقتلوه و من قال لااله الاّ اﷲ محمد رسول اﷲ فلا سبیل لاحد علیه الا من اصاب حدّاً فانه یقام علیه . (ذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 1 ص 216).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد. محدث جوزقی . از مردم جوزق دهی بهرات ، نه ناحیه اي به نیشابور.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی نهیک . ابن قتیبه از او روایتی آرد. (عیون الاخبار ج 4 ص 87).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن اسدبن سامان . رجوع باسحاق بن احمد سامانی شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن شبیب بن نصربن شبیب بن الحکم بن اقلذبن عقبةبن یزیدبن سلمةبن رؤبةبن خفاتةبن وائل بن هضیم بن ذبیان الصفا...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبداﷲبن مهران . وی پسربرادر محمدبن عبداﷲبن مهران است . خانواده ٔ مهران ازبزرگان ایرانی است و از ائمه ٔ شیع...
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن ابراهیم بن قولویه مکنی به ابویعقوب التاجر. وی از رازیین سماع دارد و وفات اوپنجم ربیعالاول سنه ٔ 36...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن (میر) احمد خوافی . مشهور به خواجه شهاب الدین . وی برادرزاده و داماد مولانا قطب الدین خوافی است و از بعض اقسام فضائ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد سامانی . برادر اسماعیل بن احمد سامانی مؤسس دولت سامانی . وی در زمان برادر خویش به سمرقند بود و در عهد حکومت ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ازرق صائغ. حسین بن سعید از وی روایت کرده و او از امام ابوالحسن روایت کند. (آخر باب ذبح از کتاب تهذیب شیخ طوسی ...
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن اسرائیل مکنی به ابویعقوب . محدث است .