اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسطخر

نویسه گردانی: ʼSṬḴR
اسطخر.[ اِ طَ ] (اِخ ) اصطخر. بر وزن و معنی استخر باشد وآن قلعه ای است در ملک فارس ، چون در آن قلعه تالاب بزرگی بوده است بنابر آن به این نام اشتهار یافته است .بعضی گویند معرب استخر است . (برهان ). رجوع به استخرو رجوع بفهرست التفهیم بیرونی شود. || (اِ) آبگیر. تالاب . (برهان ). طرخه . جائی که آب قنات یا چشمه در آن بینبارند و گاه حاجت بمزارع روان کنند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خشک استخر. [ خ ُ اِ ت َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت ، واقع در 7 هزارگزی شمال باختر لشت نشاء کنار دریا. محصول ...
خوره ٔ استخر. [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ی ِ اِ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای فارس قدیم . رجوع به خوره و تاریخ سیستان 26 شود.
قلعه ٔ استخر. [ ق َ ع َ ی ِ اِ ت َ ] (اِخ ) (قلعه ماران ) این قلعه در بالای کوه خفرک در فارس است و جز یک راه ندارد در سر آن کوه تالاب بزرگ...
کوره ٔ اصطخر. [ رَ / رِ ی ِ اِطَ ] (اِخ ) یکی از پنج کوره ٔ ولایت پارس است : اصل این کوره اصطخر است و این اصطخر اول شهری است که در پارس ...
واژه ی کهره khara در سنسکریت به معنی خر است؛ و واژه ی کهرو kharu که از khara + «او u» ساخته شده، به معنی خنگ، کودن، دبنگ، ببو، ابله، احمق و... است. **...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.