 
        
            اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  ابی الوقار، مکنی  به  ابوالفضل . اصل  او از معره  است  و در دمشق  اقامت  گزید و ببغداد سفر کرد و نزد افاضل  اطباء آن  شهر علم  آموخت  و بتلمذ گروهی  از علماء بغداد درآمد و از ایشان  نیز دانش  فراگرفت . سپس  بدمشق  بازگشت  و در صناعت  طب  علماً و عملاً متمیز گردید. مردی  بسیارخیر، نیکوطریقت ، خوب سیرت  و بسیارذکاء بود و در خدمت  سلطان  ملک  العادل  نورالدین  محمودبن  زنگی  بود و این  پادشاه  در طب  بدو اعتماد داشت  و در سفر و حضر از وی  دور نمیشد و اسماعیل  را از وی  بهره ٔ بسیار و انعام  فراوان  بود و او و ملک  العادل  نورالدین  در حلب  در دهه ٔ اول  ربیعالاول  سال 554 هَ . ق . درگذشتند. (عیون الانباء ج 2 صص 161-162).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  خلیفه  قاضی  مکنی  به  ابوهانی  کوفی . وی  از موالی  سعدبن  عبادة است . منصور قضاء اصفهان  بدو داد و او در ولایت  مهدی  د...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  خلیل . محدث  است  و از علی بن  مسهر روایت  دارد. (المصاحف  چ  لیدن  ص  36).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  خلیل . ابن الجوزی  در مناقب الامام  احمدبن  حنبل  بوسایطی  ازاو آرد که  میگفت : لو کان  احمدبن  حنبل  فی  بنی اسرائیل لکا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  خلیل  مکنی  به  ابوجعفر. محدث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ](اِخ ) ابن  خلیل  مکنی  به  ابوعبداﷲ کوفی . محدث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  داودبن  وردان  بزاز مصری . وی  از ابوطالب  عبداﷲبن  صلت  بوسایطی از رسول  (ص ) روایت  کرده  که  آن  حضرت  فرمود: من  ولی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  داود الحوری . ابن الجوزی  در فصل  «ذکر جماعة من  کبارالذین  اجابوا فی  المحنة» او را یاد کرده  است . (مناقب  احمدبن  حنبل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  دراس  مکنی  به  ابودراس . محدث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  دینار کوفی . شیخ  طوسی  در فهرست  و ابن  شهرآشوب  در معالم العلماء و نجاشی  در رجال  خود او را یاد کرده  و کتابی  بدو نسب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  ذوّادبن  علیة. محدث  است  و ابوکریب  از او روایت  کند.