 
        
            اسماعیل 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼSMAʽYL 
    
							
    
								
        اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن  عماربن  عیینةبن  الطفیل  الاسدی . یکی  از مشاهیر شعرای  عرب . وی  دولت  اموی  و عباسی  را درک  کرده  و در کوفه  نزول  کرد و بمدّاحی  و هجاء و عیش  و عشرت  و ساز و آواز مایل  و شیفته  بود. او دوستی  صادق  موسوم  به  ابن  رامین  در کوفه  داشته  که  خانه ٔ وی  بکثرت  کنیزان  خوش آواز ممتاز بود و از این رو شاعر از آن جا دل  کندن  نمیخواست  زیرا لعبتی  ربیحه  نام  که  مغنیه  و از کنیزان  عرب  بود دل  از وی  ربوده  بود. امیر کوفه  وی  را متهم  به  تبعیت  از شراة (فرقه ای  از خوارج ) کرد و گفت  که  آنان  در منزل  او اجتماع  کنند و وی  از دعاة مختار باشد، پس  او را بزندان  افکند و بعدها حکم بن  صلت  او را آزاد کرد. وی  هَجّائی  تندزبان  بود. رجوع  به  اعلام  زرکلی  (در کلمه ٔ ابن  عمار) و قاموس  الاعلام  ترکی  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  انماطی  حافظ مکنی  به  ابوالطاهر. وی  پدر ابوبکربن  ابی الطاهر اسماعیل بن  انماطی  است . (حسن المحاضرة ج  1 ص  175).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  باطیش  موصلی  مکنی  به  ابوالمجد و ملقب  بعمادالدین . معاصر ابن  خلکان  است  و او راست : کتاب  التمییز و الفضل .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  بَزیع. ابن  داود در رجال  خود او را یاد کرده  و از رجال  کشی  نقل  کند که  وی  او را از اصحاب  رضا (ع ) و جواد (ع ) شمرده...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  بَشّار بصری . شیخ  طوسی  در رجال  او را در عداد اصحاب  صادق  (ع ) شمرده  ولی  در نسخه ای  از آن  رجال ، یسار بجای  بشار آ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  بکر کوفی . ثقة است . نجاشی  گوید: کتابی دارد که  ما آنرا بوسیله ٔ ابراهیم بن  سلیمان  از وی  روایت  کنیم  در خلاصه ٔ علام...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  بُکَیر. رجوع  به  اسماعیل بن  بکر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  بلبل  مکنی  به  ابوالصقر. کاتب  موفق  باﷲ و از خلفای  عباسی . بعدها بدستور معتمد خلیفه ، او و فرزندان  وی  را بقتل  رسانی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  بوری . یکی  از ملوک  بنی طغتگین  که  در دمشق  حکمرانی  داشتند. وی  در سال  526 هَ . ق . پس  از پدر خویش  تاج الملوک  بوری...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )ابن  ثعلب  امیر کبیر شریف  فخرالدین . یکی  از امرای  عهد مل» عادل  سیف الدین  ایوبی  به  مصر. وی  بانی  مدرسه ٔ شریفه  است . (ق...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن  جابر. نجاشی  او را جُعفی  و شیخ  طوسی  در رجال  خود او را خَثْعَمی  خوانده  و متأخرین  هر کدام  از یکی  ازین  دو مدر» پی...