اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسود

نویسه گردانی: ʼSWD
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) نام یکی دو تن از ملوکی که در دوره ٔ ملوک ساسانی در حیره حکومت داشتند. بعضی نوادرو وقایع آنان مشهور است ولی تاریخ ایشان مضبوط نیست . (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به اسودبن عفان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن یعفربن قیس الدارمی مکنی به ابونهشل . شاعر جاهلی از سادات تمیم و از مردم عراق است . وی فصیح و نیکوسخن بود و مش...
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) سلیم . او راست : شرطی ، که در اسکندریه بسال 1898 م . بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ).
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) شوذب الخارجی . رجوع به شوذب و فهرست عقدالفرید شود.
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) عنسی . رجوع به اسودبن کعب شود.
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) غندجانی ، حسن بن احمد مکنی به ابومحمد. رجوع به حسن بن احمد مکنی به ابومحمد اعرابی و رجوع به معجم الادباء ج 3 ص 22 ...
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) لخمی . وی اسودبن منذر اول ، ابن امروءالقیس بن عمرو لخمی از ملوک عراق بجاهلیت است . او پس از پدر به ولایت رسید و جنگه...
اسود. [ اَوَ ] (اِخ ) نخعی . رجوع به اسودبن یزیدبن قیس شود.
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) نهشلی ملقب به ذوالاَّثار. شاعری از عرب و او را ذوالاَّثار از آن گویند که چون هجای قومی کردی ، آثار خود در ایشان بمان...
تل اسود. [ ت َاَ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان جراحی است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است . دشتی گرمسیر است . و 120 تن سکنه دارد. (از ...
حجر اسود. [ ح َ ج َ رِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) به اصطلاح اهل صناعت [ یعنی کیمیاگران ] موی سر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۹ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.