اسود
نویسه گردانی:
ʼSWD
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابراهیم بک . صاحب جریده ٔ لبنان و مدیر معارف متصرفیه ٔ جبل ، ویکی از اعضای مجلس اداره ٔ آن ناحیت . او راست : 1- التلید و الطرید، و آن دیوان تهنیت های شعراست برای ناصیف بک رئیس قلم ترکی در جبل لبنان که در مطبعه ٔ عثمانیه ٔ لبنان بسال 1892 م . بطبع رسیده . 2- الخطابه که در عبدا (لبنان ) بسال 1896 م . چاپ شده . 3- دلیل لبنان ، که در ضمن آن اصناف الفوائد عن لبنان در مطبعه ٔ عثمانیه در عبدا بسال 1906 م . طبع شده . 4- ذخائر لبنان ،شامل بحث جغرافیائی و تاریخی لبنان ، در عبدا بسال 1896 م . طبع شده است . 5- الرحلة الامبراطوریة فی الممالک العثمانیة، مشتمل بر اشعار شعرا که در مدح امپراتور ویلهلم دوم ، ملکه اوگوست ویکتوریا در اثنای دیدارآنان از دارالسعادة و فلسطین و سوریه ساخته اند و درعبدا بسال 1898 م . بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ).
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن یعفربن قیس الدارمی مکنی به ابونهشل . شاعر جاهلی از سادات تمیم و از مردم عراق است . وی فصیح و نیکوسخن بود و مش...
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) سلیم . او راست : شرطی ، که در اسکندریه بسال 1898 م . بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ).
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) شوذب الخارجی . رجوع به شوذب و فهرست عقدالفرید شود.
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) عنسی . رجوع به اسودبن کعب شود.
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) غندجانی ، حسن بن احمد مکنی به ابومحمد. رجوع به حسن بن احمد مکنی به ابومحمد اعرابی و رجوع به معجم الادباء ج 3 ص 22 ...
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) لخمی . وی اسودبن منذر اول ، ابن امروءالقیس بن عمرو لخمی از ملوک عراق بجاهلیت است . او پس از پدر به ولایت رسید و جنگه...
اسود. [ اَوَ ] (اِخ ) نخعی . رجوع به اسودبن یزیدبن قیس شود.
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) نهشلی ملقب به ذوالاَّثار. شاعری از عرب و او را ذوالاَّثار از آن گویند که چون هجای قومی کردی ، آثار خود در ایشان بمان...
تل اسود. [ ت َاَ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان جراحی است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است . دشتی گرمسیر است . و 120 تن سکنه دارد. (از ...
حجر اسود. [ ح َ ج َ رِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) به اصطلاح اهل صناعت [ یعنی کیمیاگران ] موی سر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ...