اسود
نویسه گردانی:
ʼSWD
اسود. [ اَ وَ] (اِخ ) ابن شعوب . یکی از مشرکین که در وقعه ٔ بدر شرکت داشت . رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 149 و واقدی ص 268 شود. در ابن هشام نام او «شدادبن الاسود و هو ابن شعوب » آمده (ج 2 ص 568). ابن حجر در ترجمه ٔ ابوبکربن شعوب اللیثی گوید: اسم او شداد است و گویند اسود.و گویند او شدادبن اسود است ، اما شعوب مادر اوست به اتفاق ... و او خزاعیة و بقولی کنانیة بود و در بخاری وی را کلبیة گفته است ، و در ترجمه ٔ «شدادبن شعوب » آمده : اسم پدر او «اسودبن عبدشمس بن مالک از بنی لیث بن بکربن کنانة» است . (امتاع الاسماع ج 1 ص 149 ح 6).
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عصود. [ ع َ ص َوْ وَ ] (ع ص ) روز دراز. (منتهی الارب ): یوم عصود؛ روز طویل و دراز. (از اقرب الموارد).
عصود. [ ع ِ ص َوْ وَ ] (ع ص ) زن باریک اندام . || (اِ) رکب فلان عصوده ؛ یعنی او بر سر خود رفت . (از منتهی الارب ). یعنی او به رای و نظر خود ...
عصود. [ ع ُ ] (ع مص ) بمردن . (تاج المصادر بیهقی ): عصدت الابل ؛ بمردند شتران . (منتهی الارب ). عصد الرجل ؛ آن مرد بمرد. عصد البعیر عنقه ؛ آن شت...