اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اش

نویسه گردانی: ʼŠ
اش . [ اُ ] (اِخ ) نام یک شهر چهاردروازه است در فرغانه ، گرداگرد آن سوری فراگرفته است . نظر بروایت و کتب عربی موطن بعض مشاهیر علمی بوده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نوعی آش اسپاگتی مانند ست که کرمانج ها می پزند . رشته ی آشی را با دوغ می پزند و آبکش می کنند. خورش را بعد روی رشته ی دوغ پز را با خورش تزیین می کنند....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آش خوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی گود، میان باطیه و ماست خوری که در آن آش خورند. || کفچه ای که بدان آش گیرند.
آش قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) نام محلی میان ایلیجا و مشاورک در راه تبریز به طرابوزان .
آش کشکی . [ ش ِ ک َ کی ] (ص نسبی ) آش ِکشک فروش . || آلوده به آش کشک . || در تداول خانگی ، بی سروپا.
آش و آب . [ ش ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آش و جز آن . آش و مانند آش .
آب و آش . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خوردنی های پخته .
آش بچگان . [ ب َ ] (اِ مرکب ) جندبیدستر. جندبادستر. قندزقوری . قندقیرس . (مخزن الادویه ). گندبیدستر. جندقضاعه . گندسکلابی . خایه ٔ سگ آبی . جندقندز. ...
آش جوش پره Aash e Joush Pare آشی است که در خراسان بویژه در جنوب خراسان از پختن سمبوسه در آب درست می‌شود. روش تهیه خمیر را پهن کرده و بصورت برگ(ورق) ...
آشیانه خاندان محمد صلی الله علیه و آله؛ یعنی شهر قم
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.