اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اشور

نویسه گردانی: ʼŠWR
اشور. [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اُشُر،بمعنی خوبی دندان و تیزی آنها از روی خلقت باشد یا از روی عمل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به اُشُر شود. || ج ِ اُشَر. رجوع به اُشَر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
اشور. [ اَش ْ شو ] (اِخ ) ۞ از کشورهای باستان بود که سراسر بلاد دجله ٔ میانه را فرامیگرفت و بنام یکی از الهه های آن کشور ونخستین پایتخت آ...
اشور. [ اَش ْ شو ] (اِخ ) معرب یا لهجه ای در آشور. نام پسر دومین ِ سام بن نوح بود که وی را بنیان گذار آشور دانند. و رجوع به آسور و آشور شود.
عاشور. (ع اِ) عاشور و عاشوراء و عاشوری و عشوری : دهم محرم و به قولی نهم آن و مشهور آن است که عاشوراء دهم و تاسوعاء نهم محرم است . (از اق...
عاشور. (اِخ ) بطنی است از شمر الطائیه . (معجم قبائل العرب ).
عشور. [ ع ُ] (ع مص ) ده یک گرفتن از اموال کسی . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). عَشر. رجوع به عشر شود. || عشر و ده یک مال را ستدن . (ا...
عشور. [ ع ُ ](ع اِ) ج ِ عُشر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عُشر شود. آنچه از تجار بر معابر بحار بطریق باج گیرند. (آنندراج ) : از تجار...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به واتای جایگاه شیران است. (تاریخ ماد، برگ 274 )
آشور. (نف مرخم ) در کلمات مرکبه مثل دویت آشور و تنورآشور، مخفف آشورنده است ، یعنی بهم زننده .
آشور. (اِخ ) رجوع به آسوریان شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.