اشه
نویسه گردانی:
ʼŠH
اشه . [ ] (اِخ ) نام اشک بن دارابن دارا برحسب یکی از روایات . ابن البلخی آرد: و بروایتی دیگر چنین است :اشه بن اشدبن ازران بن اشقان بن اش الحیاربن سیاوش بن کیکاوس . (از فارسنامه ٔ ابن البلخی چ طهرانی ص 14). و درمجمل التواریخ و القصص چنین است : آذروان بن بوداسف بن اشه بن ولداروان بن اشه بن اسغان ... (مجمل التواریخ ص 32). و رجوع به اشک و تاریخ ایران باستان ج 3 شود.
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
اشه .[ اُ ش َ / ش ِ ] ۞ (اِ) گیاهی است که کمان گران بر بازوی ازجابدررفته بندند، و اشق معرب آنست . (برهان ) (آنندراج ) (شعوری ). و بتازیش اش...
اشه . [ ] (اِخ ) از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی . (تاریخ قم ص 120).
عشة. [ ع َش ْ ش َ ] (ع اِ) درخت کم شاخ باریک شاخ در جای خراب رسته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین درشت و خشک . (منتهی الارب ...
عشة. [ ع َش ْ ش َ ] (اِخ ) از قرای ذمار است در یمن . (از معجم البلدان ).