اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصح

نویسه گردانی: ʼṢḤ
اصح . [ اَ ص َح ح ] (ع ن تف ) صحیح تر. درست تر و تندرست تر. (ناظم الاطباء). راست تر و تندرست تر. (آنندراج ). سالم تر: و لیس بجمیع فارس هواء اصح من هواء کازرون . (صورالاقالیم اصطخری ).
- امثال :
اصح من بیض النعام .
اصح من ذئب .
اصح من ظبی .
اصح من عیر ابی سیاره .
اصح من عیرالفلاة .
- اصح اقوال ؛ صحیح تر اقوال .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
اصة. [ اِ ص َ ] (ع مص ) (از «ؤص ») وَاءْص . بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب ).
به فتح الف و تشدید س. هسته به گویش کازرونی. مانند اسّه رطب.(ع.ش)
عثة. [ ع ُث ْ ث َ ] (ع ص ) عجوز. (اقرب الموارد). گنده پیر. (منتهی الارب ). || (اِ) مته پشم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سوسة تلحس السو...
آسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) زردی و پژمردگی که بر روی آدمی یا بر گیاه افتد: صفارة؛ آسه ٔ غَله . المصفور؛ گرسنه ٔ آسه زده . (مهذب الاسماء). شاید در ...
آسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) زمین که برای کشت آماده کرده باشند. آبَسته : چو ابر کف شه تقاطر نمایدزر از آسه ٔ طَمْع سائل بروید. منجیک .و این کلمه ...
اسه آن . [ اُ س ِ ] (اِخ ) ۞ یا اُک ِآنْس در اساطیر یونانی ، رب النوع دریا، ارشد تیتانها، پسر اورانُس و گاءِآ.
اسه آنید. [ اُ س ِ ] (اِخ ) ۞ پریان دریا. دختران اُسِه آن و ثِتیس .
آسه زده . [ س َ / س ِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رجوع به آسه (مَدخل ِ اوّل ) شود.
نام‌های دیگر آن: دیوخار، پیل زهره، فیل زهرج، حضض، حضض مکی، حضض یمانی، خولان، کحل خولان، سریم، زیررک، کام‌تیغ،آق تیکان، چالی، آل چالسی، قورت تیکان، گرگ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.