اصة
نویسه گردانی:
ʼṢ
اصة. [ اِ ص َ ] (ع مص ) (از «ؤص ») وَاءْص . بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اصح . [ اَ ص َح ح ] (ع ن تف ) صحیح تر. درست تر و تندرست تر. (ناظم الاطباء). راست تر و تندرست تر. (آنندراج ). سالم تر: و لیس بجمیع فارس هواء اصح م...
عثة. [ ع ُث ْ ث َ ] (ع ص ) عجوز. (اقرب الموارد). گنده پیر. (منتهی الارب ). || (اِ) مته پشم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سوسة تلحس السو...
به فتح الف و تشدید س. هسته به گویش کازرونی. مانند اسّه رطب.(ع.ش)
آسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) زردی و پژمردگی که بر روی آدمی یا بر گیاه افتد: صفارة؛ آسه ٔ غَله . المصفور؛ گرسنه ٔ آسه زده . (مهذب الاسماء). شاید در ...
آسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) زمین که برای کشت آماده کرده باشند. آبَسته : چو ابر کف شه تقاطر نمایدزر از آسه ٔ طَمْع سائل بروید. منجیک .و این کلمه ...
اسه آن . [ اُ س ِ ] (اِخ ) ۞ یا اُک ِآنْس در اساطیر یونانی ، رب النوع دریا، ارشد تیتانها، پسر اورانُس و گاءِآ.
اسه آنید. [ اُ س ِ ] (اِخ ) ۞ پریان دریا. دختران اُسِه آن و ثِتیس .
آسه زده . [ س َ / س ِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رجوع به آسه (مَدخل ِ اوّل ) شود.
نامهای دیگر آن: دیوخار، پیل زهره، فیل زهرج، حضض، حضض مکی، حضض یمانی، خولان، کحل خولان، سریم، زیررک، کامتیغ،آق تیکان، چالی، آل چالسی، قورت تیکان، گرگ...