اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصطم

نویسه گردانی: ʼṢṬM
اصطم . [ اُ طُم م ] (ع اِ) اصطمة. اسطم . اسطمه . مجتمع دریا و معظم هر چیز. (حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ). || و گویند: وی در اسطمه ٔ قوم خویش است ؛ یعنی در وسط ایشان و از اشراف و برگزیدگان آنانست . و صاحب اللسان (13 :18) عبارت شمر را که گفته است صاد و طا در کلمه ٔ عرب با هم گرد نیاید چنین نقل کرده است : صاد و طا در صراط و اصطبل و اصطمه آمده است و اصل همه ٔ آنها سین است . (از حاشیه ٔ المعرب ص 44). و رجوع به اصطمه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اسطم . [ اُ طُم م ] (ع اِ) میانه ٔ دریا. (منتهی الارب ).
استم .[ اِ ت َ ] (اِ) جور. (برهان ). جفا. (غیاث ). ظلم . (غیاث ) (برهان ). ستم . (برهان ) (جهانگیری ) : کس نیست بگیتی که بر او شیفته نبود ۞ دلها...
استم . [ اَ ت َ / -َس ْ ت َ ] (فعل ) -َستم . صیغه ٔ اول شخص مفرد از مصدر مفروض «اَسْتَن ». هستم . ام : آمده استم ؛ آمده ام . شنیدستم ؛ شنیده ام :...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.