اصک
نویسه گردانی:
ʼṢK
اصک . [ اَ ص َک ک ] (ع ص ) رجل اصک ؛ مرد سست زانو و سست پی پاشنه که در رفتن زانوی وی بر هم خورد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)(ناظم الاطباء). آنکه زانوهایش در هم کوبد. (تاج المصادر بیهقی ). آنکه زانویش در هم کوبد. مؤنث : صَکّاء.ج ، صُک ّ. (از مهذب الاسماء). آنکه زانوهایش در هم کوبد در وقت رفتن . (زوزنی ). آنکه زانوهای خود در هم فروکوبد در رفتار. (لغت خطی ). || ظلیم اصک ؛ شترمرغ نر سست زانو. || قوی و توانا تندار سخت خلقت از مردم و جز آن . (منتهی الارب ). قوی از مردمان و جز آنان . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
اصک . [ اَ ص ُک ک ] (ع اِ) ج ِ صَک ّ. (قطر المحیط) (منتهی الارب ). رجوع به صَک ّ (معرب چک ) شود.
اصک . [ اِ ص ِ ] (اِخ ) ۞ معرب اسک . مرکز بلاد اسلاوهای اتریش است و آن شهر دژمانندی است واقع بر ساحل نهر دراوه نزدیک تلاقی آن به تونه ، ...
اسک . [ اِ / اَ ] (اِ) ۞ اسبی را گویند که در راهها بجهت قاصدان بسپارند. (برهان ). || الاغ . یام . (رشیدی ) (سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید ...
اسک . [ اَ س َک ک ] (ع ص ،اِ) شترمرغ نر یا شترمرغ نر روان شکم . || گوش بریده . (منتهی الارب ). || خردگوش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خر...
اسک . [ اِ س َ ] (ع اِ) ج ِ اسکة.
اسک . [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل ، واقع در 2000 گزی جنوب رینه . کوهستانی سردسیر. سکنه 700 تن . زبان ف...
اسک . [ اَ ] (اِخ ) ۞ قصبه ای در جنوب بارفروش و مغرب علی آباد.
اسک . [ ] (اِخ ) دهی است بزرگ [ بخوزستان ] ببراکوه نهاده و بر سر آن کوه آتشیست که دائم همی درخشد شب و روز و حرب ... رقیان آنجا بوده ا...
اسک . [ اَ ] (اِخ ) (چشمه ٔ ...) چشمه ٔ معدنی است در دماوند که آبهایش قلیائی و دارای بی کربنات و آهک و نمک منیزی و کلرور دوشو و کلرور دوپتاس ...
اسک . [ اَ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، 5 هزارگزی جنوب قصبه ٔ امام . سکنه 40 تن . نام آبادی در آما...