اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصک

نویسه گردانی: ʼṢK
اصک . [ اَ ص َک ک ] (ع ص ) رجل اصک ؛ مرد سست زانو و سست پی پاشنه که در رفتن زانوی وی بر هم خورد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)(ناظم الاطباء). آنکه زانوهایش در هم کوبد. (تاج المصادر بیهقی ). آنکه زانویش در هم کوبد. مؤنث : صَکّاء.ج ، صُک ّ. (از مهذب الاسماء). آنکه زانوهایش در هم کوبد در وقت رفتن . (زوزنی ). آنکه زانوهای خود در هم فروکوبد در رفتار. (لغت خطی ). || ظلیم اصک ؛ شترمرغ نر سست زانو. || قوی و توانا تندار سخت خلقت از مردم و جز آن . (منتهی الارب ). قوی از مردمان و جز آنان . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اسک . [ اُ ] (اِخ ) ۞ یا اُپیک ۞ . یکی از اقوام بسیار قدیم ایتالیا. اینان در خطّه ٔ کامپانیا اقامت داشتند و زبانشان هم با زبان لاتن و هم ...
اسک . [ اِ ] (اِخ ) ۞ نام یک رشته از انهار در کشورهای انگلستان و اسکاتلند و ایرلاند.
عثک . [ ع َ ث َ / ع ُ ث َ / ع ُ ث ُ ] (ع اِ)ریشه های درخت خرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عسک . [ ع َ س َ ] (ع مص ) چسبیدن و لازم شدن . (از منتهی الارب ). ملازم گشتن و ملتصق شدن به چیزی . (از اقرب الموارد).
به فتح س. آس کوچک، دست آس به گویش کازرونی(ع.ش)
آسک . [ س َ ] (اِخ ) نام شهری از نواحی اهواز نزدیک ارّجان [ ارغان ] بین ارّجان و رامهرمز، و میان آن و شیراز شصت فرسنگ است .
چشمه ٔ معدنی اسک . [ چ َ م َ ی ِ م َ دَ ی ِ اِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از جلگه دینه تقریبا سه هزار قدم که پایین می آیند بدر بند ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.