اصیل
نویسه گردانی:
ʼṢYL
اصیل . [ اَ ] (اِخ ) برادرزاده ٔ اتابک شیرگیر بود که در روزگار سلطان محمد با فدائیان الموت نبرد میکرد.خواجه رشیدالدین آرد: و در دهم ربیعالاول سنه ٔ عشرین و خمسمائه (520 هَ . ق .) میمون دژ بفرمود ساختن و زجرود و دهخدا و عبدالملک فشندی به کوتوالی آنجا نصب کرد و اصیل برادرزاده ٔ شیرگیر لشکری به دیلمان آورد، ومنهزم بازگشت و اموال و چهارپای او غنیمت گرفتند. (از جامع التواریخ چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 138).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اصیل . [ اَ ] (ع ص ) صاحب اصل بمعنی صاحب نسب ، ای کسی که آبا و اجداد او شریف و نجیب باشند. (غیاث ). آنکه دارای اصل است . (از اقرب الموار...
اصیل . [ اَ ] (اِخ ) شهریست در اندلس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سعدبن خیر گوید شاید از اعمال طلیطله باشد. (از معجم البلدان ) (مراصد). رجوع به...
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوى آسِل-آسیل Asil-Asel به معناى اول ، نخست ، ابتدا برداشته و معرب نموده و ساخته ان...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ریشه دار، نیک نژاد (دری) راسن rāsen (کردی: rasen) ژیال žeyāl (خراسانی: seyāl)***فانکو آدینات 09163657861
اصیل . [ اَ ] (اِخ ) نظام الدین اصیل یا اصیل الدین . مقتدا و شیخ الاسلام عراق بود و هنگامی که شاه سلطان اصفهان را محاصره کرد و لشکر وی در شه...
اصیل . [ اُ ص َ ](اِخ ) ابن عبداﷲ هذلی یا غفاری . صحابی بود و وی همان کسی است که هنگامی که مکه را برای پیامبر (ص ) وصف کرد، فرمود: کافیست...
اصیل زاده . [اَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) آنکه از خاندانی اصیل باشد. بااصل . باگهر. باگوهر. نجیب : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرمت بزرگوار...
اصیل آباد. [ اَ ] (اِخ ) دهیست جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 12 هزارگزی جنوب باختر شهریار. محلی جلگه ، معتدل و سکنه ٔ آن 260 تن است ...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) نظام الدین . شیخ الاسلام اصفهان در عصر شاه ابواسحاق . رجوع به اصیل نظام الدین شود.
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) محمد شیرازی . از کبار مشایخ و عرفا بوده و در سال 618 هَ . ق . درگذشته و در قریه ٔ بلیان در یک فرسنگی سمت جن...