اجازه ویرایش برای همه اعضا

اصیل

نویسه گردانی: ʼṢYL
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوى آسِل-آسیل Asil-Asel به معناى اول ، نخست ، ابتدا برداشته و معرب نموده و ساخته اند : أصل ، اصیل ، اصالة ، اصول و ... همتایان پارسى آن اینهاست: آماتا Amata (پهلوى: اصیل، بزرگزاده ، نجیب
زاده ) ، اِریک Erik (پهلوى: اصیل ، شریف، نجیب، آریایى) ، بونومند Bunumand (پهلوى:اصیل، ریشه دار ، شریف زاده ، بزرگزاده ) ، پدگوهرPadgohar (پهلوى: اصیل، نژاده) ، گوهریک Goharik (پهلوى: اصیل ، اشراف زاده) باگهر Bagohar (پهلوى: اصیل ، نیک نژاد) نژاده Nezhadeh
(نیک نژاد ، اصیل) ، تبارمندTabarmand (پهلوى: اصیل، داراى نام و تبار) ، ایر- اِر ir -Er (پهلوى: اصیل ، شریف، آریایى) ، تومایا Tumaya (پارسى باستان : تَئومایا:اصیل ، دودمان شریف)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
اصیل . [ اَ ] (ع ص ) صاحب اصل بمعنی صاحب نسب ، ای کسی که آبا و اجداد او شریف و نجیب باشند. (غیاث ). آنکه دارای اصل است . (از اقرب الموار...
اصیل . [ اَ ] (اِخ ) شهریست در اندلس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سعدبن خیر گوید شاید از اعمال طلیطله باشد. (از معجم البلدان ) (مراصد). رجوع به...
اصیل . [ اَ ] (اِخ ) برادرزاده ٔ اتابک شیرگیر بود که در روزگار سلطان محمد با فدائیان الموت نبرد میکرد.خواجه رشیدالدین آرد: و در دهم ربیعالاول س...
اصیل . [ اُ ص َ ](اِخ ) ابن عبداﷲ هذلی یا غفاری . صحابی بود و وی همان کسی است که هنگامی که مکه را برای پیامبر (ص ) وصف کرد، فرمود: کافیست...
اصیل . [ اَ ] (اِخ ) نظام الدین اصیل یا اصیل الدین . مقتدا و شیخ الاسلام عراق بود و هنگامی که شاه سلطان اصفهان را محاصره کرد و لشکر وی در شه...
اصیل آباد. [ اَ ] (اِخ ) دهیست جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 12 هزارگزی جنوب باختر شهریار. محلی جلگه ، معتدل و سکنه ٔ آن 260 تن است ...
اصیل زاده . [اَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) آنکه از خاندانی اصیل باشد. بااصل . باگهر. باگوهر. نجیب : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرمت بزرگوار...
اصیل ارغون . [ اَ اَ ] (اِخ ) (امیر سید...) از امیران درگاه میرزا سلطان ابوسعید تیموری بود که بسال 863 هَ .ق . هرات را تصرف کرد. خواندمیر آرد:...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) فرزند نجیب سمرقندی . از شاعران روزگار سلجوقیان پس از عهد معزی و سنجری در ماوراءالنهر بود. عوفی وی را «از ل...
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) امیراصیل الدین عبداﷲبن علی بن ابی المحاسن بن سعدبن مهدی علوی محمدی . امامی فاضل و بارع و متورع بود، حدی...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.