اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اظن

نویسه گردانی: ʼẒN
اظن . [ اَ ظَن ن ] (ع ن تف ) سزاوارتر کسی که درباره ٔ امری به وی گمان برند. گویند: نظرت الی اظنهم ان یفعل ذلک ؛ ای الی اخلقهم ان اظن به ذلک . (از تاج العروس ) (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ازن . [ اِ زُ ] (اِخ ) ۞ پدر ژازُن که بسحر مِدِه ٔ جادوگر، جوانی از سر گرفت .
ازن . [ اَ ] (اِخ ) قلعه ای در جبال همدان . (معجم البلدان ). و مؤلف مرآت البلدان گوید: گویا ((ازنا)) و ((ازناوه )) هم بنویسند.
آذن . [ ذَ ] (ع ص ) مرد کلان گوش . بلّه گوش . حیوان بزرگ گوش و درازگوش .
آذن . [ ذِ ] (ع ص ) دربان .
آزَن (اوستایی) زائیدن، زایاندن
ام اذن . [ اُم ْ م ُ اُ ذُ ] (اِخ ) محلی است در سماوه که از آنجا سنگ آسیا می آورند. (از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ).
ازن رود. [ اَ زَ ] (اِخ ) موضعی در ((راست آب پی کوچک )) در سوادکوه مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 115 بخش انگلیسی ).
ازن کوه . [ اُ زُ ] (اِخ ) کوهی است در لاریجان . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 157 بخش انگلیسی از نقشه های شتال و دمرگان ).
ازن دائی . [ اَ زَ ] (اِ) قسمی انگور.
اذن الدب . [اُ ذُ نُدْ دُب ب ] (ع اِ مرکب ) ۞ دم کرده و جوشانده ٔ مشتی از آن بهترین مدر بول است و شوینده ٔ گرده ها و خوردن جوشانده و دم کرد...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.