اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اغر

نویسه گردانی: ʼḠR
اغر. [ اُ غ ُ ] (اِ) فال . شگون . آغار. آغال .(یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به آغار و آغال شود.
- اغر بخیر ؛ کجا میروی ؟ با دعای خیر برای مخاطب که میرود. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به آغار بخیر شود.
- بداغر ؛ در تداول عامه ، نحس . شوم . بدیمن . فال بد. (یادداشت بخط مؤلف ).
- بداغری کردن ؛ در تداول عامه ، فال بد زدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خوش اغر ؛ میمون . مبارک . فرخ . فرخنده . خجسته . (یادداشت بخط مؤلف ).
رجوع به آغار و بدآغار و آغال شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است بین تکریت و موصل ، و آن منزلگاه قافله ها است . عقر نخستین محل از حدوداعمال موصل است از جانب عراق . (از معج...
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است در راه بغداد به دسکرة. (از معجم البلدان ).
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) قلعه ای است به موصل . (از منتهی الارب ). قلعه ای است محکم در کوههای موصل . اهالی آنجا از کردان هستند و آن در شرق موصل ...
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) از اقلیم چهارم است ، کیکاوس کیانی ساخت و بر پشته موضوع است و مصنوع انگور بسیار دارد و شراب بد باشد حقوق دیوانیش بیست و...
عقر. [ ع َ /ع ُ ] (اِخ ) زمینی است به بلاد قیس . (منتهی الارب ). سرزمینی است در عالیة در بلاد قیس . (از معجم البلدان ).
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) از ایام عرب است بین مسلمةبن الملک و یزیدبن مهلب ، که یزید در این واقعه به قتل رسید. و این عقر، موضعی ا...
عقر. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) ناگهان ترسناک گشتن ، پس قدرت حرکت نماندن . متحیر و سرگشته گردیدن و لرزیدن پای . (از منتهی الارب ). مدهوش شدن . (الم...
عقر. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) آفت و حادثه . (ناظم الاطباء).
عقر. [ ع َ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای رملة. (از معجم البلدان ).
عقر. [ ع َ ق ِ ] (ع ص ) مرغ که پرش از آفتی که رسیده نروید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناشناس
۱۳۹۷/۱۱/۲۹
0
0

اغر نوعی قارچ مخصوص که ویژه استان کرمان بخش خبر ودهسرد از توابع بافت می باشد


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.