اغر
نویسه گردانی:
ʼḠR
اغر. [ اُ غ ُ ] (اِ) فال . شگون . آغار. آغال .(یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به آغار و آغال شود.
- اغر بخیر ؛ کجا میروی ؟ با دعای خیر برای مخاطب که میرود. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به آغار بخیر شود.
- بداغر ؛ در تداول عامه ، نحس . شوم . بدیمن . فال بد. (یادداشت بخط مؤلف ).
- بداغری کردن ؛ در تداول عامه ، فال بد زدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خوش اغر ؛ میمون . مبارک . فرخ . فرخنده . خجسته . (یادداشت بخط مؤلف ).
رجوع به آغار و بدآغار و آغال شود.
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عقر. [ ع ُ ] (ع مص ) نازاینده شدن زن . (از منتهی الارب ). عاقر شدن زن . (از اقرب الموارد). عَقر. عَقارة.عِقارة. || زن را به ترک جماع امتحان...
عقر. [ ع ُ ] (ع اِمص ) عدم حمل . (اقرب الموارد). نازایی . گویند لقحت الناقة عن عقر؛ یعنی پس از نازایندگی آبستن شد. (از منتهی الارب ) (از اقرب ...
عقر. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقراء. (اقرب الموارد). رجوع به عقراء شود.
عقر. [ ع ُ ق َ ] (ع ص ) سرج عقر؛ زین پشت ریش کن ستور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رجل عقر؛مرد خسته کن شتران به مانده کردن . (از م...
عقر. [ ع ُ ق ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاقِر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاقر شود.
عقر. [ ع ُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقور. رجوع به عقور شود. || (اِ) میانه و معظم آتش و فرودآمدنگاه آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...
خوش آغر. [ خوَش ْ / خُش ْ غ ُ ] (ص مرکب ) خوش آغال . خجسته . میمون . (یادداشت مؤلف ). خوش اُغر.