اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

افتخار

نویسه گردانی: ʼFTḴAR
افتخار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نازیدن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بالیدن . فخر کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || مآثر کهنه را شمار کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ستایشگری بخصال ونازیدن بحسب و نسب و جز آن از آنچه در خود یا پدران باشد. فِخار. فَخر. فِخارَة. (از اقرب الموارد). || مرتفع و بلند گردیدن فخر و شرف . (از اقرب الموارد). || (حامص ) مأخوذ از تازی ؛ نازندگی . سرافرازی و فخر و آبرو و حرمت و زیبائی . (ناظم الاطباء). و بمعنای عظمت و آبرو و بزرگی و با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ). نازش . بالش . مباهات . سربلندی . فخر. مفاخرت . (یادداشت بخط مؤلف ) :
بامدادان حرب غم را تعبیه کن لشگری
اختیارش بر طلایه افتخارش بر شبه .

منوچهری .


بر سیرت آل مصطفا اَم
اینست قویتر افتخارم .

ناصرخسرو.


عصمت الدین صفوةالاسلام را
افتخار دین و دنیا دیده ام .

خاقانی .


بنظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزد که خود امروز نظم و نثر مراست .

خاقانی .


- افتخارالاماثل ؛ سرفرازی و سربلندی نسبت بمانندهای خود. (ناظم الاطباء).
- افتخار کردن ؛ فخریه کردن . سربلندی کردن . نازیدن و خود را بزرگ پنداشتن . (ناظم الاطباء). بالیدن . فخر کردن . مباهات کردن :
در عدل جز بدو نکند عالم افتخار
در جود جز بدونزند ملک داستان .

امیرمعزی (از آنندراج ).


گر چه ز بعد همه آمده ای در جهان
از همه ای برگزین بر همه کن افتخار.

خاقانی .


- پرافتخار ؛ بسیارافتخار.
- موجب افتخار گردیدن ؛ موجب فخر و سرافرازی وسربلندی گردیدن . (ناظم الاطباء).
افتخار جهان ، افتخارالحجاب ، افتخارالحکماء، افتخارالدوله ، افتخارالدین ، افتخارالشعراء و افتخارالملک از ترکیبهای این کلمه و از القاب اعلام است .
|| در اصطلاح علم اخلاق یکی از مهلکات قوه ٔ غضبی بشمار است . مؤلف مرآت الخیال در شمار مهلکات قوه ٔ غضبی آرد: نوع دوم افتخار یعنی مباهات نمودن بچیزی که خارج از ذات بود و در معرض تلف و زوال باشد، مثل مال و جاه یا شرف نسب که بعضی از آباء و اجداد او را فضیلتی بوده است وعلاج او آنکه با صاحب مرض مقرر سازند که اگر مال و جاه در سخن آید و گوید این عزت و احترام که دعوی میکنی از من است نه از ذات تو یا جد و پدر حاضر شوند و گویند که این فضیلت و شرف حق ما است و تو را از آن نصیبی نیست ، البته آن جاهل در جواب عاجز آید و بر قصورخود اعتراف نماید و در حدیث نبوی آمده : لاتأتونی بانسابکم و أتونی باعمالکم . (مرآت الخیال ص 329).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: گهراد gahrâd (پارتی: gahrâdanift)**** علی محمد عالیقدر 09163657861
افتخار جهان . [ اِ ت ِ رِ ج َ ] (اِخ ) برادر امام برهان الدین محمد معروف بصدر جهان بود. این صدر جهان از جمله ٔ اعاظم ملوک زمان بود. در سال 6...
افتخار دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) مفتخر ساختن . فخر دادن . رجوع به افتخار شود.
افتخار کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مباهات کردن . نازیدن .بالیدن . فخر کردن . رجوع به افتخار شود : ترا ننگ باید همی داشتن بخیره همی چون...
نظرآباد افتخار. [ ن َ ظَ دِ اِ ت ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
خانه افتخارالاسلام طباطبایی مربوط به دوره قاجار است و در بروجرد، خیابان صفا، کوچه هلال احمر، کوچه آقا احمدی واقع شده خانه افتخار الاسلام طباطبایی……: ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.