 
        
            الا
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼLA
    
							
    
								
        الا. [ اَ ] (ع  صوت ) و آن  بر پنج  وجه  است :1- تنبیه  و در این  صورت  بر تحقق  مابعد خود دلالت  کندو بر دو جمله  درآید :  الا انهم  هم  السفهاء.(قرآن  13/2). و نحویان  آن  را حرف  استفتاح  خوانند.
2- توبیخ  و انکار :
الا طعان  الا فرسان  عادیة
الا تجشؤکم  حول  التنانیر.
3- تمنّی  : 
الا عمر ولی  مستطاع  رجوعه 
فیرأب  ما أثأت  ید الغفلات .
4 - استفهام  از نفی  : 
الا اصطبار لسلمی  ام  لها جلد
اذا الاقی  الذی  لاقاه  امثالی .
و این  سه  قسم  اخیر مختص  به  جمل  اسمیه  است .
5 - عرض  و تحضیض  و معنی  آن  طلب  چیزی  است  لیکن عرض  طلب  به  نرمی  و مدارا است  و تحضیض  طلب  به  ابرام  و تحریک  است  و این  قسم  مخصوص  جمله ٔ فعلیه  بود :  الاتحبون  ان  یغفر اﷲ لکم . (قرآن  22/24) (از مغنی ). و رجوع  به  اقرب  الموارد و منتهی  الارب  شود. مؤلف  غیاث  آرد: بمعنی  بدان  و آگاه  باش . در این  صورت  حرف  تنبیه  است  و صاحب  نهج الادب  ذیل  حروف  تنبیه  آرد: لفظ عربی  است  بمعنی  بدان  و آگاه  باش  و در این  صورت  حرف  است . همچنین  است  در کنز و شروح  نصاب . و مؤلف  قوانین  دستگیری  گوید: در فارسی  بمقام  تعجب  استعمال  کنند. سعدی فرماید : 
الا ای  خردمند فرخنده خو
هنرمند نشنیده ام  عیب جو.
یعنی  دانا و آگاه  باش  ای  عقلمند نیک خصلت . در حل  لغات الشعرا آمده : الا حرف  تنبیه  است  که  دلالت  بر تحقیق مابعد کند و معنی  وی  بدان  و آگاه  باش ... (از نهج الادب  ص 570).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  عاصم  غسانی . قلیل الشعر است . (ابن الندیم ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ )ابن  عبدالرحمن  حضرمی  حرقی ، مولای  حرقه . تابعی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  عبدالکریم . تابعی  است . رجوع  به  ابوعون  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  فضل بن  عبدالملک . محدث  است . رجوع  به  ابوهذیل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  محمدبن  سیار. تابعی  است . رجوع  به  ابوسیار شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آلاء. (ع  اِ) ج ِ اِلْی  و اَلْی . نعمتها. نیکیها. نیکوئیها. (ربنجنی ) : صفت  و نعت  او بنزد خردهمه  آلاء کبریا باشد. مسعودسعد.پس  پرده  بیند عملهای  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آل ا. [ لُل ْ لاه  ] (ع  اِ مرکب ) اولیای  خدا.  ||  (اِخ ) خاندان  و احفاد رسول  صلوات اﷲعلیه .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علع.[ ع َ ل َ ] (ع  اِ صوت ) کلمه ایست  که  بدان  گوسفند و شتر را رانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قزل آلا. [ ق ِ زِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) نوعی  از ماهی  است . (آنندراج ، از سفرنامه ٔ شاه  ایران ). نوعی  است  از ماهی  که  نقطه های  سرخ  بر اعضاء دارد ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گوگ آلا. (اِخ ) دهی  است  از دهستان  چهاراویماق  بخش  قره آغاج  شهرستان  مراغه . واقع در 31هزارگزی  شمال  خاوری  قره آغاج  و 22هزارگزی  جنوب  شوسه ٔ م...