 
        
            الحی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼLḤY 
    
							
    
								
        الحی . [ اَ حا ] (ع  ص ) بزرگ ریش . (مهذب  الاسماء). مرد درازریش  یا بزرگ ریش . (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        الحی . [ اَ ] (ع  اِ) اَلح . ج ِ لَحْی . (از اقرب  الموارد). رجوع  به  لحی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صفی الدین  الحی . [ ص َ یُدْ دی  ؟ ] (اِخ ) در مجالس النفائس  نام  وی  چنین  ثبت  شده  لیکن  ظاهراً وی  همان  شیخ  صفی الدین  ابحی  است . چنانکه  مصحح...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الهی . [ اِ لا ] (ع  منادا، صوت ) مرکب  از «اله » که  اسم  ذات  حق تعالی  است  و یاء متکلم ، پس  معنی  مجموع  اله  من  است . (از غیاث  اللغات ) (از آن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الهی . [ اِ لا ] (ص  نسبی ) خدایی . ربانی . الوهی . مرکب  از «اله »نام  حق تعالی  و یاء نسبت  چنانکه  در عبارت  «حکم  الهی  اینچنین  بود» و کسانی  که ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الهی . [ اِلا ] (اِخ ) (شیخ  الهی ). رجوع  به  الهی  سماوه ای  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الهی . [ اِ لا ] (اِخ ) شاعر قرن  دهم  متوفی  در 945 هَ . ق . او راست : خلاصةالاشعار. (از قاموس  الاعلام  ترکی  ج 1). صاحب  ریحانة الادب  گوید: دور نی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الهی . [ اِ لا ] (اِخ ) شاعر عثمانی  است  و تاریخ  ولادت  و مرگ  او معلوم  نیست . (از قاموس  الاعلام  ترکی  ج 2).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الهی . [ اِ لا ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  ریوند بخش  حومه ٔ شهرستان  نیشابور در 9 هزارگزی  جنوب  باختری  نیشابور. در جلگه  واقع و معتدل  است . سکنه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الهی . [ اِ لا ] (اِخ ) دهی  است از دهستان  شهرنو بالاولایت  باخرز بخش  طیبات  شهرستان  مشهد، در 60 هزارگزی  شمال  باختر یوسف آباد. کوهستانی  ومعتدل  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الهی .[ اِ لا ] (اِخ ) عبداﷲ. رجوع  به  الهی  سماوه ای  شود.