الط
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼLṬ
    
							
    
								
        الط. [ اَ ل َطط ](ع  ص ) مرد دندان افتاده  و کرم خورده دندان . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). آنکه  دندانهای  او افتاده  باشد یا فروریخته  و بیخ  آن  بر جای  مانده  باشد. (از اقرب  الموارد). آنکه  دندانش  از بیخ  افتاده  باشد. (مهذب  الاسماء).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        انگیزه، مایه، چرایی، بهانه
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه عربی است و آریایی جایگزین، اینهاست: جندر jandar (پارسی نو)، یانت yânt، یانتر yântar (سنسکریت: yântra) *** فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آنچه سبب نابودی یا پیدایش آک (عیب) در چیزی یا پدید آمدن رویداد ناگواری می شود (Le Petit Robert 1) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پارول pārul (پ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامیانت nãmyãnt (نام از سنسکریت: nâma= اسم؛ + یانت از سنسکریت: yântra= آلت) فانکو آدینات 0916365786...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بی آلت . [ ل َ ] (ص  مرکب ) بی سلاح . بی  ساز جنگ . بی  ساز و برگ  :  تاجیکان  سبک مایه  بی آلتند. (تاریخ  بیهقی  چ  ادیب  ص 632).سلاحی  و سازی  ندارن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بی علت . [ ع ِل ْ ل َ ] (ص  مرکب ) (از: بی  + علت ) بی سبب . بی جهت . بدون دلیل . (ناظم  الاطباء).-  بی علت  نبودن  ؛ بادلیل  بودن . (ناظم  الاطباء). ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسم  آلت . [ اِ م ِ ل َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) در عربی  اسم  آلت  بر دو قسم  است : مشتق  و غیرمشتق . اسم  آلت  مشتق  از ثلاثی  متعدی  بنا شود و آ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آلت واژه ای عربی و دست پارسی است؛ پارسی جایگزین برای این ترکیب، این است: بازیچه bâzice (پارسی نو) ****فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرم آلت . [ گ َ ل َ ] (اِ) رجوع  به  گرمالت  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ساز و آلت . [ زُ ل َ ](ترکیب  عطفی ، اِ مرکب ) ساز و برگ . برگ  و ساز. ساز وساخت . ساز و سلاح . سلیح  و ساز. تجهیزات  : موکب  و خیل  فلان  میرپراکند ز...