اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الق

نویسه گردانی: ʼLQ
الق . [ اِ ] (ع اِ) گرگ نر. ذئب . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مؤنث آن اِلقَة و جمع اِلَق است ، و ببوزینه ٔ ماده نیز القة گویند ولی نر آن را الق نگویند بلکه قرد و رُبّاح خوانند. (اقرب الموارد). || (ص ) بدخو. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ، اِلَق . (المنجد). و مؤنث آن اِلقَة. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
علق . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن و آگاه شدن و دریافتن . || به دل دوست داشتن . || کشتن و به قتل رساندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...
علق . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گروه بسیار. || مرگ ها. || کارها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج...
علق . [ ع ُ ل ُ ] (ع اِ) مرگ ها. || کارها. || گروه بسیار. (از اقرب الموارد).
الغ. [ اَ ل ِ ] (ص ) نامرد و مخنث و حیز. (هفت قلزم ) (از برهان قاطع). غَر. نامرد. (شرفنامه ٔ منیری ).
الغ. [ اِ ] (اِ) نلک . یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه ٔ پیوندناشده است . در تداول مردم آذربایجان اَلچَه . گوجه را گویند مط...
الغ. [ اُ ل ُ ] (ترکی ، ص ) بزرگ . مقابل کوچک . (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع). کلان و بزرگ ، و این لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ) ...
الغ قتلغ. [ اُ ل ُ ق ُ ل ُ ] (اِخ ) رجوع به عین الملک و فهرست لباب الالباب شود.
الغ نوین . [ اُ ل ُ ی َ ] (اِخ ) یا الغ نویان ، لقب تولی خان بن چنگیز. رجوع به تولی و فهرست جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 و حبیب السیر چ خیام ...
الغ یورت . [ اُ ل ُ ] (اِخ ) نام دیگر ناحیه ٔ کلوران و قراقوم است و به اردوبالغ مشهور است . یازده تن و بقولی نوزده تن از فرزندان چنگیزخان د...
محمد آلق . [ م ُ ح َم ْ م َ ل ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبدقابوس ، واقع در سه هزارگزی خاور پهلوی دژ و جنوب رو...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.