القاء
نویسه گردانی:
ʼLQAʼ
القاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَقوَة، لِقوَة، لَقی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه ها شود.
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
القاء. [ اِ] (ع مص ) بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ). افکندن . (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). گویند: اءِلقِه ِ من ی...
القاء کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به القا کردن و القاء شود.
روح القاء. [ ح ِ اِ ] (اِخ ) یعنی آنکه علم مغیبات را به قلب القاء میکند و او جبرئیل علیه السلام است . گاهی به قرآن نیز اطلاق شود، و مراد ...
هنر پدید آوردن یک ایده یا یک احساس در کسی بدون آشکارا بر زبان آوردن آن. (https://www.cnrtl.fr/definition/suggestion) همتای پارسی این واژ] ی عربی، این ...
الغاء. [ اِ ] (ع مص ) باطل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (صراح ) (منتهی الارب ). افکندن و باطل کردن . (آنندراج ). لغو کردن . ابطال . اسقاط. || ن...
القا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رسانیدن سخن و آگاه کردن کسی بطریق بدگویی و انهاء. تلقین سوء. رجوع به القاء شود : استادم ابونصر را بخو...
الغاء کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب )باطل کردن . بی بهره ساختن . رجوع به الغا کردن شود.
الغا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) باطل کردن . بی بهره کردن . (ناظم الاطباء). بیفکندن چیزی را. رجوع به الغا شود.