گفتگو درباره واژه گزارش تخلف الک نویسه گردانی: ʼLK الک . [ ؟ل ْ ل َ ] ۞ (اِخ ) دهی است از بلوک فامور در مغرب شیراز. رجوع به فارسنامه ٔ ناصری جزء دوم ص 227 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه واژه معنی الک الک . [ اَ ل َ ] (اِ) ۞ موبیز، مأخوذ از ترکی است . (ناظم الاطباء). تنگ بیز. پرویزن . آردبیز. (در تداول اهالی خراسان ماشو گویند). مانند غربال ... الک الک . [ اَل ِ ] (اِ) بمعنی بیجاده است یعنی خرده ٔ جواهر. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 138 ب از شرفنامه ٔ منیری ) ۞ . قسمی سنگ قیمتی . (از ناظم ال... الک الک . [ اَ ] (ع مص ) خاییدن لگام را. (مصادر زوزنی ). لگام خاییدن [ اسب ] . (تاج المصادر بیهقی ). خاییدن اسب لگام را. لغتی است در علک . (از... الک الک . [ اَ ل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 9000 گزی باختر کامیاران و 9000 گزی باختر شوسه ٔ کرمانشاه ... الک به فتح اول و دوم. آردبیز یا غربال به گویش کازرونی(ع.ش) عالک عالک . [ ل ِ ] (ع ص ) طعام عالک ؛ طعام سخت در خائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). الک آباد الک آباد. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد در 16 هزارگزی شمال باختری چالانچولان و 5 هزارگزی باختر شوسه ٔ بروجرد.... الک دلک الک دلک .[ اَ ل َ دُ ل َ ] (اِ مرکب ) رجوع به الک دولک شود. الک دولک الک دولک . [ اَ ل َ دُ ل َ ] (اِ مرکب ) یا الک دلک ، دو پاره چوب است که بدان بازی کنند یکی دراز و دیگری کوتاه . چوب دراز را دولک و کوتاه ... الک کردن الک کردن . [ اَ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیختن . از الک گذراندن چیزی . رجوع به «الک » و کارآموزی داروسازی ص 42 شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود