الم 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼLM 
    
							
    
								
        الم . [ اُ ل ُ ] (اِ) گروه  و جماعت  و مجمع. (ناظم  الاطباء). فوج  و گروه . (هفت  قلزم ) (برهان  قاطع) (انجمن  آرا) (آنندراج ). در فرهنگها الم  به  تکرار آمده  است . رجوع  به  الم  الم  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        علم آباد. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  میربیگ  بخش  دلفان  شهرستان  خرم آباد واقع در 29 هزارگزی باختر نورآباد و 19 هزارگزی  باختر راه  اتوم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علم آباد. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  مؤمن آباد بخش  درمیان  شهرستان  بیرجند واقع در 38 هزارگزی  جنوب  درمیان  و 3 هزارگزی  شمال  راه  شو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علم آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  ایل تیمور بخش  حومه ٔ شهرستان  مهاباد واقع در 32 هزارگزی  جنوب  خاوری  مهاباد و 26 هزارگزی  باختر راه  ش...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علم آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  حومه ٔ خاوری  شهرستان  رفسنجان  واقع در 9 هزارگزی  شمال  رفسنجان  و 8 هزارگزی  شمال  راه  شوسه ٔ رفسنجان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علم آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی  است  کوچک  ازدهستان  نگار بخش  مشیز شهرستان  سیرجان  واقع در 30 هزارگزی  جنوب  مشیز، در سر راه  فرعی  بافت  به  نگار. دا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        زرین علم . [ زَرْ ری  ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) جامه ای  که  علم  زرین  داشته  باشد. (آنندراج ) : جام  زر و جامه ٔ زرین علم با تحف  و اسپ  و خزائن  بهم .ام...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طالب  علم . [ ل ِ ب ِ ع ِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) دانشجو. جویای  دانش . خواستار علم  : کبک  چون  طالب  علم  است  و در این  نیست  شکی مسئله  خواند ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دانش شناخت ستارگان. همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ویدستار videstār. (وید در اوستایی یعنی علم و ستار stār در پهلوی یعنی ستاره)*** فانکو آدین...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: دانش ترگایت targāyt (تر کوتاه شده ی ترازو + گایت از سنسکریت: gāytra: شعر) ****فانکو آدینات 09163657861