الواء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼLWʼʼ
    
							
    
								
        الواء. [ اِل ْ ] (ع  مص ) پیچانیدن  سر. (تاج  المصادر بیهقی ) (از اقرب  الموارد). اعراض  کردن  و سر تافتن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ).  ||  دنبال  جنبانیدن  اشتر. (تاج  المصادر بیهقی ). دم  جنبانیدن  ناقه  و سرکشی  نمودن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). دم  جنبانیدن  شتر. (اقرب  الموارد).  ||  بردن  چیزی . (تاج  المصادر بیهقی ). بردن  چیزی  را. (منتهی  الارب ) (آنندراج ). بردن . (از اقرب  الموارد).  ||  بهوا بردن  عقاب  چیزی  یا کسی  را: الوت  به العقاب ؛ ای  طارت  به . (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  خداوند کشت  سبک  گردیدن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). سبک  و کم  شدن  زراعت  کسی . (از اقرب  الموارد) (از قطر المحیط).  ||  درفش  لشکرکشان  دوختن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). دوختن  درفش  امیر. (از اقرب  الموارد).  ||  بسیار آرزو کردن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از اقرب  الموارد) (از قطر المحیط).  ||  لَویَّه  خوردن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از اقرب  الموارد). و «لویه » طعامی  است  که  برای  دیگری  پنهان  کرده  و نگه  دارند.  ||  علم  برافراشتن .  ||  منکر شدن  حق  کسی  را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب  الموارد).  ||  برگزیدن  چیزی  را که  در ظرف  است  جهت  خود و چیره  شدن  بردیگران . (از منتهی  الارب ). برگزیدن  برای  خود آنچه  رادر ظرف  است  و غلبه  کردن  بر دیگری . (از اقرب  الموارد).  ||  هلاک  کردن  روزگار مردم  را. (از منتهی الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  خلاف  ورزیدن  کسی  در کلام  خود. (از منتهی  الارب ): الوی  بکلامه ؛ خالف  به  عن  جهته . (اقرب  الموارد). خلاف  گفته  کردن .  ||  اشارت  کردن . (تاج  المصادر بیهقی ). بجامه  اشاره کردن . (منتهی  الارب ). اشاره  کردن  با دست  یا جامه . (از اقرب  الموارد).  ||  پژمردن . (تاج  المصادربیهقی ). پژمرده  شدن  تره  و گیاه . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). پژمرده  و خشک  شدن  تره  و گیاه . (از اقرب  الموارد).  ||  پژمرانیدن . (تاج  المصادر بیهقی ). پژمرده  کردن . پلاسانیدن .  ||  بکرانه ٔ ریگ  رسیدن . (تاج  المصادر بیهقی ). در پایان  ریگ  و جای  باریک  و کج شده  از آن  رسیدن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). بجای  کج شده ٔ ریگ  یا باریک  آن  رسیدن . (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        الواء. [ اَل ْ ] (ع  اِ) ج ِ لِوی ̍.(منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). رجوع  به  لِوی ̍ شود.-  الواءالبلاد ؛ کرانه های  شهرها. (ناظم  الاطباء).-  الواءا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علواء. [ ع َل ْ ] (ع  اِ) قصه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ). القصة العالیة: سمعنا منه  علواء؛ أی  قصة عالیة. (اقرب  الموارد).  ||  (اِخ ) نام  دو اسب . (من...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الوا. [ اُل ْ ] (اِ) ستاره ، و آنرا به  تازی  کوکب  گویند. (فرهنگ  جهانگیری ) (برهان  قاطع) (از فرهنگ  رشیدی ). ستاره  و کوکب  و کوکب  سیار و برج  فلک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الوا. [ اَل ْ / اِل ْ ]  ۞  (اِ)  ۞  نام  رستنیی است  بغایت  تلخ  که  در دواها بکار برند و آن  مسهل  بودو آنچه  در سقوطره  شود بهتر باشد. (فرهنگ  جهان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الوا. [ اَل ْ / اِل ْ ] (اِخ )  ۞  نیزه دار رستم . (فرهنگ  رشیدی ) (انجمن  آرا) (فرهنگ  جهانگیری ) (آنندراج ). نام  پهلوان  زابلی  و نیزه دار رستم  که...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الوا. [ اَل ْ ] (اِخ ) از دیههای  «نور». (مازندران  و استرآباد رابینو ص 110 و ترجمه ٔ همان  کتاب  ص 149)  ۞ .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        الوآ. [ اِ ] (اِخ )  ۞  (سن ...) (در حدود 588-660 م .) زرگر و خزانه دار کلوتر دوم   ۞  و داگوبر  ۞  که  وزیر مخصوص  بود و آنگاه  اسقف  نواین   ۞  شد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علوا. [  ] (اِ) صبر و نبات  اوست . (تحفه ٔ حکیم  مؤمن ).