الیة
نویسه گردانی:
ʼLY
الیة. [ اَل ْ ی َ ] (ع اِ) دنب و سرین یا پیه و گوشت سرین . ج ، اَلیات ، اَلایا. تثنیه ٔ آن اَلیان بی تاء. (منتهی الارب ). گوشت یا پیهی که بر عَجُز گرد آید. (از بحر الجواهر). عجیزة. (اقرب الموارد). || گوشت بن انگشت نر. (منتهی الارب ). گوشتی که در ضره ٔ (گوشت بن انگشت خرد) انگشت ابهام است . (از بحر الجواهر). گوشتی که در اصل ابهام باشد و آنچه در باطن کف مقابل خنصر بوجود آید ضرة است . (از اقرب الموارد). و رجوع به الیةالکف شود. || گوشت موشک ساق . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). عضله ٔ ساق . (از متن اللغة). || گرسنگی . مجاعة. || پاره ای از پیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة).
- الیةالحافر ؛ دنباله ٔ سنب ستور. (منتهی الارب ). الیةالحافر؛ مؤخره . (اقرب الموارد).
- الیةالحمل ؛ پروین (ستاره ). ثریا. (دزی ج 1).
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
علیة. [ ع ُ ل َی ْ ی َ ] (اِخ ) نام دختر زریاب آوازه خوان بود. او را عمری طولانی بود آنچنانکه در حیاتش هیچ یک از افراد خاندانش زنده نبودند....
علیة. [ ع ُ ل َی ْ ی َ ] (اِخ ) نام دختر جودت پاشا مورخ قرن اخیر بود. وی از زنان نویسنده و داستانسرای قرن حاضر بود که در اسلامبول پرورش یاف...
علیه . [ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع حرف جر + ضمیر) بر او. بر وی . || ضرر. نقصان . زیان . (ناظم الاطباء). به زیان .- بر علیه ؛ در تداول فارسی معاصر، ...
علیه . [ ع َ لی ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور، بخش سلوانا، شهرستان ارومیه . دارای 115 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصو...
آلیه . [ ی َ ] (اِخ ) شاید نام محلی که قصر آلیه منسوب بدانجاست . (مراصدالاطلاع ).
آلیه . [ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث آلی ّ: اجسام آلیه .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عز علیه . [ ع َزْزَ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) عزت بر او باد، و در شاهد ذیل بطور تمسخر به کار رفته است : منم از قاضیان مشارالیه وآن دگ...