اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امد

نویسه گردانی: ʼMD
امد. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) هزوارش امد ۞ یا امد ۞ پهلوی ، همو ۞ بمعنی همیشه ، الی الابد. در عربی بمعنی غایت و منتهی شی ٔ و اجل است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هنگام . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج )(شعوری ) (ناظم الاطباء). زمان . (برهان قاطع) (شعوری )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). موسم . (برهان قاطع). (ناظم الاطباء). وقت . (انجمن آرا) (آنندراج ) :
این دستگاه لقمه ٔ تو دیر بر نداشت
امد جدایی آمد و شد دستگاه شک .

سوزنی (از آنندراج ).


- امد مدید و عهد بعید ؛ یعنی زمان دراز و مدت طویل . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
پس آمد. پیامد ، نتیجه .
به آمد. [ ب ِه ْ م َ ] (مص مرکب مرخم ) خوبی و خوشی پیش آمدن . مقابل بدآمد. (فرهنگ فارسی معین ) : چو روز مرد شود تیره و بگردد بخت هم او بدآمد...
نتیجه، بازده، پی ده. پیامد هم نوشته می‌شود
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اُژان کامم ožān-kāmam (سغدی ـ سنسکریت)*** فانکو آدینات 09163657861
پیش آمد. [ م َ ] (ن مف مرکب ) پیش آمده . || (اِ مرکب ) ۞ واقعه .حادثه . قضیه . رویداد. سانحه . عارضه . رویداد. وقعه . نازله . اتفاق . || سلوک ...
خلاف آمد. [ خ ِ / خ َ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کنایه از ناموافق . ناسازگار. غیر مطابق : هرچه خلاف آمد عادت بودقافله سالار سعادت بود. ...
خوش آمد. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) تملق . تبصبص . چاپلوسی . (یادداشت مؤلف ) : من چو طبع لطیف خواجه کمال غزلی بد نمیت...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آن دو این است: اَمَنت (سنسکریت: اَمَنتو)
نیک آمد. [ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) اقبال . مساعدت بخت . مقابل ادبار. (یادداشت مؤلف ) : نیک آمد و بدآمد خلق خدای از اوست نصرت به جز...
آمد و شد. [ م َ دُ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) آمد و رفت . رفت و آمد. اختلاف . ترجرج . تردّد. تطوّح . مراوده .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.