امر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼMR
    
							
    
								
        امر. [ اِم ْ م َ ] (ع  ص ) مرد سست رای  و فرمانبردار هرکس . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (ناظم  الاطباء). و از آن  است : من  یطع امرة لایأکل  ثمرة. (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبدالواحد دمشقی  سلمی . رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبدالوهاب . رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبیداﷲبن  معمر. رجوع  به  عمر تیمی  (ابن  عبیداﷲبن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عبیداﷲ اقطع. رجوع  به  عمر اقطع شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عثمان بن  اسنفداد کاتب . از شعرای  مصر بود و دیوان  او پنجاه  ورقه  است . (از الفهرست  ابن الندیم ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن  عثمان بن  شاهین . رجوع  به  ابوحفص  (عمر...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عثمان بن  یعقوب  مرینی . رجوع  به  ابوعلی  (عمربن  ابی سعید...) و عمر مرینی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  عدیم . رجوع به  ابن العدیم  و عمر (ابن  احمدبن  هبةاﷲبن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  علاء. وی  از موالی  و عامل  مهدی  عباسی  بر طبرستان  بود. او را از فرماندهان  بزرگ  و شخصی  سخی  و دوراندیش  دانسته اند و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  علی بن  ابی طالب  (ع ). مشهور به  عمر اکبر. از فرزندان  امیرالمؤمنین  (ع ) است  و مادر او ام حبیبة بوده است . و بطنی  از...